بررسی یک شبهه
بعيد به نظر مي آيد كه ابوبكر و عمر با حضرت زهرا(سلام الله علیها) رفتار ناشايست داشته است زيرابدون ترديد احترام به خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) احترام به حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله وسلم) است و هتك حرمت حضرت زهرا(سلام الله علیها) توهين به رسول اكرم و خاندان او محسوب مي گردد كه هيچ مسلماني آن را جايز نمي داند؟
پاسخ:
اين مطالبي كه در راستاي اثبات رفتار شايسته عمر و ابوبكر با حضرت فاطمه (سلام الله علیها)دختر رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) القاء شده اند، نمي توانند واقعيات تاريخي مبني بر برخورد نادرست و خصمانه اين دو خليفه را با آنح ضرت بپوشاند كه در كتابهاي معتبر اهل سنت نقل شده است. و هرگز انعكاس اين واقعيات از باب احساسات نمي باشد بلكه حوادثي است كه تاريخ موثق و مسلم آنها را براي ما بازگو نموده است.
بنابراين قضاوت در مورد يك واقعه تاريخي نيازمند به تحقيق عميق و گستردهاي است، تبرئه كردن متهم و سرپوشي يك واقعيت دردناك و بزرگ و يا كوچك جلوه دادن با چند سخن و سفارش متهمين امكان پذير نمي باشد. و بر عكس اين نوع برخورد و سرپوش گذاشتن از احساسات ناشي ميشود. كسي كه دوست دارد حقيقت را در يابد بر او لازم است كه با تحقيق كامل و به دور از هر گونه تمايلات نفساني و با عدل و انصاف مسأله را مورد بررسي و قضاوت قرار دهد و واقعيات را بر اساس آن چه كه نقل شده بدون تحريف تبيين كند لذا ما به دور از هر نوع تعصب مسأله را با استناد به منابع معتبر اهل سنت مورد تحقيق و بررسي قرار داده و قضاوت را بر عهده خوانندگان محترم مي گذاريم.
تهاجم به منزل فاطمه ـ سلام الله عليها ـ در منابع اهل سنّتدر منابع اهل سنّت روايات مختلفي در مورد تهاجم عمر به خانه فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ وارد شده است براي رعايت اختصار به نمونه هايي از آن اشاره ميكنيم:
1. در كتابهاي (عقد الفريد) و (تاريخ ابوالفداء) و (اعلام النساء) در اين مورد اين گونه آمده است:
ابوبكر گروهي را به سركردگي عمر بن خطاب به سوي خانه علي ـ عليه السلام ـ گسيل داشت و به سركرده آنان گفت: اگر در برابر فرمانت سر فرود نياوردند با آنان پيكار كن، عمر با شعله اي از آتش حركت كرد تا خانه وحي و رسالت را به آتش بكشد، در اين گير و دار بود كه دخت فرزانه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ، فاطمه ـ سلام الله عليها ـ با او روبرو شد و فرمود: هان! اي پسر خطّاب آيا آمده اي تا خانه ما را به آتش بكشي؟ عمر پاسخ داد: آري مگر اين كه همان را كه امّت گردن نهاده اند بپذيريد و با خليفه انتخابي ما دست بيعت دهيد.(1)
2. مدائني از سلمة بن محارب، و او از سليمان تيمي، و او از ابن عون روايت كرده كه گفت:
«ابابكر براي بيعت گرفتن از علي ـ عليه السلام ـ به دنبال وي فرستاد، پس علي ـ عليه السلام ـ بيعت نكرد. در اين هنگام عمر با شعله اي آتش روانه خانه علي ـ عليه السلام ـ شد. فاطمه ـ سلام الله عليها ـ در پشت درب با او سخن مي گفت: اي پسر خطاب! آيا تو را در حال آتش زدن خانه ام مي بينم؟! عمر گفت: آري! و آن چنان به اين امر مسرّ و محكم هستم چنان كه پدرت بر ديني كه آورده بود محكم بود!»(2)
3. مؤلف كتاب «الامامة و السياسة» معروف به تاريخ خلفاء، تحت عنوان چگونگي بيعت امام علي ـ عليه السلام ـ مي نويسد:
ابوبكر در پي جويي از كساني كه از بيعت سر باز زده و در نزد امام علي ـ عليه السلام ـ جمع شده بودند برآمد، از اين رو عمر را به سوي خانه علي ـ عليه السلام ـ روانه داشت تا آنان را جهت بيعت با ابوبكر احضار كند، عمر به در خانه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ آمد و آنان را ندا كرد، اما آنان از آمدن و دست بيعت دادن به ابوبكر خودداري كردند، عمر به همراهان خود دستور داد تا هيزم بياورند، و فرياد كشيد به خدائي كه جان عمر در دست اوست يا بايد از خانه بيرون بياييد يا اين كه خانه را با هر كسي كه در آن است به آتش مي كشم!! به او گفتند: اي ابا حفص (عمر) آيا مي داني كه فاطمه (دختر پاره تن رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ) در اين خانه است؟ گفت گر چه او هم باشد، در اين هنگام فرياد فاطمه ـ سلام الله عليها ـ بلند شد: بابا يا رسول اللّه! آيا مي بيني بعد از تو ابن خطاب (عمر) و ابن ابي قحافه (ابوبكر) با ما چه مي كنند.(3)
4. روايت شده زماني كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از دنيا رحلت فرمود عباس رضي اللّه نزد اميرالمؤمنين رفت و گفت: دستت را بده تا با تو بيعت كنم… پس اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ با عدّه اي از پيروان و شيعيانش در منزلش دست به مبارزه (منفي) زدند چون پيامبر به وي چنين دستور داده بود، در اين هنگام عدّه اي به خانه علي ـ عليه السلام ـ حمله ور شده و به آن جا هجوم آوردند و درب خانه اش را به آتش كشيدند و او را به زور از خانه خارج كردند. آن ها سيده زنان (حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ ) را پشت درب فشار سختي دادند به حدّي كه محسن را سقط كرد.(4)
5. در روايتي طولاني از سليم بن قيس از سلمان فارسي مي خوانيم: ابوبكر براي تثبيت خلافت خود از علي ـ عليه السلام ـ خواست كه او نيز بيعت كند، ولي امام ـ عليه السلام ـ بيعت نكردند، سرانجام ابوبكر، قنفذ را نزد امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ فرستاد و عده اي كمك نيز به همراهش قرار داد. او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست، ولي حضرت به آنان اجازه نداد. اصحاب قنفذ به نزد ابوبكر و عمر برگشتند در حاليكه آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: برويد، اگر به شما اجازه داد وارد شويد وگرنه بدون اجازه وارد شويد.
آنها آمدند و اجازه خواستند حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ فرمود: «به شما اجازه نمي دهم بدون اجازه وارد خانه من شويد». همراهان او برگشتند ولي خود قنفذ ملعون آنجا ماند. آنان (به ابوبكر و عمر) گفتند: فاطمه چنين گفت، و ما از اينكه بدون اجازه وارد خانه اش شويم خودداري كرديم.
عمر عصباني شد و گفت: ما را با زنان چه كار است!! سپس به مردمي كه اطرافش بود دستور داد تا هيزم بياورند، آنان هيزم برداشتند و خود عمر نيز همراه آنان هيزم برداشت و آنها را اطراف خانه علي و فاطمه و فرزندانشان قرار دادند.
سپس عمر ندا كرد بطوريكه علي و فاطمه عليهما السلام بشنوند و گفت: به خدا قسم اي علي بايد خارج شوي و با خليفه پيامبر (ابوبكر) بيعت كني وگرنه خانه را با خودتان به آتش مي كشم!!
حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ فرمود: اي عمر، ما را با تو كاري نيست! جواب داد: در را باز كن وگرنه خانه تان را به آتش مي كشيم! فرمود: اي عمر از خدا نمي ترسي كه به خانه من وارد مي شوي ولي عمر از برگشتن ابا كرد.
عمر آتش طلبيد و آنرا بر در خانه شعله ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرده و وارد خانه شدند. فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ در ميان در و ديوار مصدوم و مجروح شدند. با گفتن بابا يا رسول اللّه استغاثه مي كرد و صيحه مي كشيد و از ستم ابوبكر و عمر شكوه كرد ولي عمر رحمي به او ننمود و با شمشيري كه در غلاف بود به پهلوهاي فاطمه ـ سلام الله عليها ـ زد و با تازيانه دستها و بازوان دختر پيامبر را متورم ساخت، علي ـ عليه السلام ـ در اين حال صداي استغاثه را شنيد بيرون آمد و به عمر حمله كرد و او را در يك لحظه به زمين افكند و خواست او را بكشد ولي در اين هنگام سفارش پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را متذكر شد و فرمود: اي پسر صهّاك، قسم به آنكه محمّد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را به پيامبري مبعوث نمود اگر نبود مقدري كه از طرف خداوند گذاشته و عهدي كه پيامبر با من نموده است مي دانستي كه تو نمي تواني به خانه من داخل شوي.(5)
6. ابي الهجاء شبل الدّولة حنفي مي گويد: بعد از آن كه ابوبكر از مردم براي خود بيعت گرفت عمر را همراه با قنفذ و خالد بن وليد و ابا عبيده جراح و عدّه اي از جماعت ديگر به سوي خانه علي و فاطمه عليهم السلام فرستاد.
«عمر هيزم را بر در خانه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ جمع كرد و آن را آتش زد و فاطمه ـ سلام الله عليها ـ به طرف در آمد كه از ورود آتش به خانه جلوگيري كند، در اين هنگام عمر و همراهانش با فشار در را باز كردند و فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ بين در و ديوار ماندند. آنچنان فشار بر آن حضرت وارد شد به طوري كه مسمارهاي در به سينه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ فرو رفت و از شدت فشار فرزندش را سقط نمود و فرياد مي كشيد: اي پدر جان! يا رسول اللّه! ببين بعد از تو عمر و ابوبكر با من چه كردند؟ در اين هنگام عمر به اطرافيان خود گفت: بزنيد فاطمه را! پس آن از خدا بي خبران با شلاق حبيبه رسول خدا و پاره تن او را زدند به حدّي كه آثار صدمات و شلاق بر جسم مبارك آن حضرت نمايان شد. بر اثر اين ضربات فاطمه ـ سلام الله عليها ـ مريض شدند و عاقبت به شهادت رسيدند. پس فاطمه شهيده خانه نبوّت است و سبب قتل او عمربن خطاب بوده است».(6)
مضروب شدن حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ و كشته شدن فرزند او توسط عمردر مورد مضروب شدن حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ توسط عمر و سقط فرزند آن حضرت روايات فراوان است. به جهت اختصار فقط به نمونه هايي از آن كه در منابع اهل سنّت وارد شده است اكتفا مي كنيم:
1. ذهبي مورّخ مشهور اهل سنّت با ذكر سند مي گويد: «انّ عمر رفس(7) فاطمة حتّي اسقطت بمحسن. همانا عمر چنان لگدي به فاطمه ـ سلام الله عليها ـ زد كه محسن از او سقط شد».(8)
2. ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه نقل مي كند كه: «اَنَّ عُمر ضَرَبَ فاطمة ـ سلام الله عليها ـ بالسّوطِ و قَصدَ منزله. عمر به منزل فاطمه ـ سلام الله عليها ـ آمد و او را با تازيانه زد».(9)
3. «عن ابراهيم بن يساربن هانيء النظام انّه قال: انّ عمر ضربَ بِبطن فاطمه يوم البيعه حتي ألقت الجنين من بطنها. از ابراهيم بن يسار بن هاني نقل شده كه: عمر در روز بيعت به پهلوي فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ زد، بطوري كه سقط جنين نمود».(10)
4. نظّام معتزلي مي گويد: «بدون شك عمر در روز بيعت چنان فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را لگد زد كه محسن را سقط نمود».(11)
ما در اينجا از رواياتي كه در منابع شيعه آمده است صرف نظر مي كنيم زيرا علماي شيعه اجماع بر اين دارند كه عمر به دستور ابوبكر بر خانه حضرت فاطمه زهرا هجوم برده و در خانه را به آتش كشيده و به زور وارد منزل آن حضرت گرديده و موجب اذيت و آزار و جراحت آن حضرت و در نهايت باعث سقط جنين و شهادت اين يگانه دختر رسول خدا شده اند.
اعتراف عمر به تهاجم خود به خانه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ و ضرب و اذيّت ايشاندر كتابهاي اهل سنت آمده است كه عمر در ضمن نامه اي براي معاوية، چگونگي برخورد خود با فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را چنين بيان مي كند: … به فاطمه كه پشت در بود گفتم: اگر علي از خانه (براي بيعت) بيرون نيايد، هيزم فراواني به اين جا بياورم و آتشي برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم، و يا اين كه علي ـ عليه السلام ـ را براي بيعت به سوي مسجد مي كشانم. آن گاه تازيانه قنفذ را گرفتم و فاطمه را با آن زدم، و به خالد بن وليد گفتم تو و مردان ديگر هيزم بياوريد، و به فاطمه گفتم: خانه را به آتش مي كشم…. همان دم دستش را از در بيرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده وبا شدّت، در را فشار دادم و با تازيانه بر دستهاي او زدم، تا در را رها كند، از شدّت درد تازيانه، ناله كرد و گريست، ناله او به قدري جانكاه و جگر سوز بود كه نزديك بود دلم نرم شود و از جا منصرف گردم، ولي به ياد كينه هاي علي و حرص او بر كشتن قريشيان افتادم.. با پاي خود لگد بر در زدم صداي ناله فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را شنيدم كه گمان كردم، اين ناله، مدينه را زير و رو كرد، در آن حال فاطمه مي گفت:
«يا اَبتاه! يا رسول اللّه! هكذا يُفْعَلُ بِحَبيبَتِك وَ اِبْنَتَك، أَهْ! يا فِضَّةُ اِلَيْك فَخُذيني فَقَدْ وَ اللّهِ قُتِلَ مَا في رحمي مِنْ حَمْلٍ. اي پدر جان! اي رسول خدا! بنگر كه اين گونه با حبيبه و دختر تو رفتار مي شود، آه! اي فضّه بيا و مرا درياب كه سوگند به خدا فرزندم كه در رحم من بود كشته شد، در عين حال در را فشار دادم، در باز شد، وقتي وارد خانه شدم، فاطمه با همان حال روبروي من ايستاد، ولي شدّت خشم من، مرا به گونه اي كرده بود كه گوئي پرده اي در برابر چشمم افتاده است، چنان سيلي روي روپوش به صورت فاطمه زدم كه به زمين افتاد…».(12)
________________________________________
پاورقی:
1. عماد الدين اسماعيل ابي الفداء، تاريخ ابي الفداء، بيروت، لبنان، دارالمعرفه، ج1، ص56. أبي عمر أحمد بن محمد بن عبد ربّه، العقد الفريد، القاهره ـ مصر، مکتبة النهضة المصريه، الطبعة الثانيه، 1381ق، ج4، ص259. عمر رضا کحالة، اعلام النساء، بيروت ـ لبنان، مؤسسة الرسالة، 1440ق، ج3، ص1207. علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين هندي، کنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، بيروت ـ لبنان، مؤسسة الرسالة 1405ق، ج3، ص149.
2. احمد بن يحيي بلاذري، انساب الأشرف، القاهره ـ مصر، ج1، ص586، ح1184.
3. ابو محمد عبدالله بن مسلم، ابن قتيبه الدينوري، الامامة و السياسة، قم، منشورات الرضي، الطبعة الاخيرة، 1388ق، ص12.
4. علي بن حسين بن علي مسعودي، اثبات الوصيه، صاحب کتاب مروج الذهب، ص142.
5. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانيه، 1402ق، ج43، ص197. شبّر، جلاء العيون، ج1، ص192. طبرسي، احتجاج، ج1، ص414.
6. ابو الهجاء الحنفي، کتاب مؤتمر علماء بغداد و مقدمة السيّد شهاب الدّين المرعشي النّجفي، چاپ ايران، الطبعة الثالثة، 1399ق، ص63. به نقل السّقيفه لأبي بکر الجوهري، الامامة و السياسة، لابن قتيبه. ابن ابي الحديد، في شرح نهج البلاغه، ج2، ص19.
7. در قاموس المحيط مي گويد: الرفس: الصدمة بالرجل في الصّدر، مادة رفس. يعني رفس به معني صدمه زدن با پا بر سينه است.
8. شهاب الدين أبي الفضل أحمد بن علي بن حجر العسقلاني، لسان الميزان، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، الطبعة الثالثه، 1406ق، ج1، ص268، ح824.
9. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج16، ص271.
10. ابوالفتح محمد بن عبدالکريم، ابن ابي بکر الشهرستاني، الملل و النحل، بيروت، 1402ق، ج1، ص57.
11. صلاح الدين خليل بن إيبک صفدي، الوافي بالوفيات، بيروت، 1401ق، ص17، حروف الف، از روايت ابراهيم بن سيّار، شماره 2444.
12. الامامة و السياسة، ج 1، ص 14. اعلام النساء، ج 3، ص 1214. الغدير، ج 7، ص 229. بن ابي الحديد، ج 16، ص 281.