ردپای عشق

ردپای عشق

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نامگداری امیرالمومنین علیه السلام بنام عمر وابوبکر

23 اسفند 1394 توسط بنده عشق

با توجه به اينكه ابوبكر و عمر جزء دشمنان سرسخت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ بودند و حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ تا آخرين لحظة عمر مبارك خود از آنها ناراضي بودند چرا حضرت علي ـ عليه السّلام ـ نام فرزندان خود را به نام آن دو نامگذاري كردند؟
پاسخ:
ممكن است اين بحث توسط كساني مطرح شود كه دوست دارند بگويند حضرت علي ـ عليه السّلام ـ با خلفاء مشكلي نداشتند بلكه در كارهاي مختلف حضرت با خلفاء همكاري داشته است و حتي فرزندان خود را به نام خلفاء نام گذار ي كرده است پس چرا شما شيعيان كاسه داغ تر از آش شده ايد و خلفاء سه گانه را قبول نمي كنيد و از آنها بيزاري مي جوئيد.
آنچه از كتاب هاي شيعه و سني بدست مي آيد اين است كه در اصل اين مطلب كه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ فرزنداني به نام عمر و ابوبكر و عثمان داشته اند اختلافي ديده نمي شود و همگي اذعان دارند كه حضرت فرزنداني بدين نامها داشته اند كه به چند نمونه از آنها اشاره مي شود:
الف: ابن اثير از علماي برجسته اهل سنت دركتاب الكامل في التاريخ در بحث مربوط به حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و ذكر نسب و فرزندان و زن هاي حضرت مي نويسد: زنهاي حضرت عبارتند از:
1. فاطمه كه از او پنج فرزند به دنيا آورده است: بنام حسن، حسين، زينب، ام كلثوم و محسن.
2. ام البنين كه فرزندان او عبارتند از: عباس، جعفر، عبدالله و عثمان كه همگي در كربلا به شهادت رسيدند.
3. ليلي دختر مسعود بن خالد كه فرزندان او عبارتند از عبيدالله و ابوبكر.
4. صهباء دختر ربيعه كه عمر و رقيه را به صورت دو قلو به دنيا آورده است .(1)
در ميان علماء و بزرگان شيعه هم در اصل اين مطلب كه حضرت فرزنداني بدان نامها داشته است اختلافي ديده نمي شود.
الف: شيخ مفيد در الارشاد مي نويسد: يادگارهاي حضرت علي ـ عليه السّلام ـ از دختر و پسر بيست و هفت نفرند كه عبارتند از:
حسن، حسين، زينب، ام كلثوم كه از حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ هستند.
محمد كه كنيه اش ابوالقاسم است مشهور به محمد حنفيّه.
عمر و رقيه كه دوقلو بوده اند مادرشان ام حبيب بوده است.
عباس ـ عثمان ـ جعفر و عبدالله كه از ام البنين متولد شده اند و در كربلا به شهادت رسيدند.
محمد اصغر كه كنيه اش ابوبكر است و عبيدالله كه نام مادرشان ليلي است و در كربلا شهيد شدند و بعد فرزندان ديگر حضرت را هم نقل مي كند.(2)
ب: مرحوم شيخ عباس قمي هم در كتاب شريف منتهي الامال تقريبا عين مطالب شيخ مفيد را ذكر مي كند و در آخر بحث مي افزايد كه برخي تعداد فرزندان حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را هجده پسر و هجده دختر دانسته اند كه نام برخي از آنان چنين است: عبدالله، عون، عثمان اصغر، عمر اصغر، ام كلثوم صغري و… .
گفته شده است كه عمر آخرين فرزند حضرت علي ـ عليه السّلام ـ بوده است كه متولد شده است.(3)
پس ترديدي وجود ندارد كه امام علي ـ عليه السّلام ـ فرزنداني به نام هاي خلفاء سه گانه داشته اند.
حال اين سوال مطرح مي شود كه علت اين نامگذاري چه بوده است آيا به خاطر محبت و احترام حضرت نسبت به خلفاء بوده است يا علت ديگري داشته است؟
در پاسخ اين سوال بايد بگوئيم كه اولاً اين اسامي در آن زمان رايج بوده است و بر خلاف امروز كه اين اسامي حساسيت برانگيز و نشان دهندة نوع مذهب و تفكر افراد است در آن زمان ها و حتي تا قرن ها اين اسامي در ميان آنها و از جمله شيعيان رواج داشته است. شاهد مطلب ما كتاب هاي الاصابه، الاستيعاب و اُسد الغابة است كه بزرگان اهل سنت اسماء صحابه را ذكر كرده اند كه در ميان آنها حدود بيست صحابي بنام عمر و سي صحابي به نام عثمان نام مي برد اين در حالي است كه اين كتابها جامع اسماء تمام صحابه هم نبوده است.
همچنين اگر به كتب رجالي شيعه از جمله معجم رجال الحديث مراجعه كنيم، اين اسامي را در ميان شيعيان و حتي ياران نزديك ائمه ـ عليهم السلام ـ به صورت فراوان مي بينيم و علت آن اين بوده است كه نامگذاري خلفاء و يا هر فرد ناصالحي به يك اسمي عيبي براي آن اسم محسوب نمي شود مثلاً اگر كسي امروز بگويد من نام پسرم را محمد رضا نمي گذارم چون اسم شاه بوده است كسي اين سخن او را نخواهد پذيرفت. لذا شيعيان از اسامي خلفاء و حتي اسمهايي مانند معاويه وعبيدالله هم احتزاري نداشتند و در تاريخ نام آنان ثبت شده است كه به چند نمونه از آنها اشاره مي شود.
1. عثمان بن حنيف. كه والي حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در بصره بود.
2. عثمان بن عمران، كه از اصحاب امام صادق ـ عليه السّلام ـ بود و حضرت در مورد او فرمود: خدا تو را با ما در دنيا و آخرت قرار دهد.(4)
3. عثمان بن سعيد عمري معروف به زيات اسدي كه از يازده سالگي در خدمت امام جواد ـ عليه السّلام ـ بود و از طرف امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ وكالت داشته است و حضرت مهدي (عج) هم او را تاييد فرموده و به عنوان اولين نائب خاص خود در غيبت صغري معرفي نمود.(5)
4. عثمان بن مظعون كه از بزرگان صحابه است و چهاردهمين نفري است كه به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ايمان آورده است. او زاهد و عابد بود و برادر رضاعي پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ . وي در سال دوم هجرت وفات يافت و بعد از مرگش پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ او را بوسه داد و در حقش فرمود: او خدا و رسولش را دوست مي داشت.(6)
5. عمر بن يزيد كوفي كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ در مورد او فرمود: و الله تو از ما اهل بيت هستي.(7)
6. معاوية بن وهب كه از ياران حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ و مورد وثوق او بوده است.(8)
7. معاوية بن عمار كه مورد وثوق امام ششم و هفتم بوده است.(9)
8. عبيدالله بن عباس، فرزند حضرت ابوالفضل العباس و… .
ثانياً: هيچ دليلي نداريم كه علت نامگذاري فرزندان حضرت بنام خلفاء بخاطر محبت و احترام نسبت به خلفاء بوده باشد بلكه نفرت و بيزاري امام علي ـ عليه السّلام ـ نسبت به خلفاء آن قدر روشن است كه نمي توان آن را انكار نمود كه حتي معاويه در جنگ صفين در يكي از مكاتبات خود به حضرت علي ـ عليه السّلام ـ چنين نوشت به من خبر رسيده كه تو براي ابوبكر و عمر و عثمان طلب رحمت مي كني و اين از دو وجه خارج نيست يا تقيه مي كني و مي ترسي كه اگر از خلفاء بيزاري بجويي مردم از دور تو پراكنده شوند و يا اينكه دروغ مي گويي.
بعد معاويه چنين مي نويسد: از بعض خواص و نزديكان تو به من خبر رسيده است كه در خلوت با شيعيان خود ميگويي من نام سه پسرم را به نام ابوبكر و عمر و عثمان گذاردم هر وقت كه از بهر ايشان طلب رحمت مي كنم بدانيد كه منظور من فرزندان خودم هستند نه خلفاء گمراه و ظالم.(10)
و نيز براي رفع اين توهم از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ نقل شده است كه فرمود: من نام فرزندم را عثمان گذاشتم بنام برادرم عثمان بن مظعون كه قبلا در مورد او اشاره شد.(11)
پس نه مجرد نامگذاري مستلزم محبت با مسماهاي پيشين است و نه عدم نامگذاري دليلي معقول بر اثبات تبري از آنها مي باشد.
________________________________________
پاورقی:
2. 1. عزالدين ابي الحسن علي بن ابي الكرم، محمد بن محمد بن عبدالكريم بن عبدالواحد الشيباني معروف به ابن اثير، ج 3، ص 296.
2. ر.ك: شيخ مفيد، الارشاد، ترجمة محمد باقر ساعدي، ج 1، باب 4، ص 342، چ سوم، 1376، نشر اسلاميه تهران.
3. شيخ عباس قمي، منتهي الامال، ج 1، فصل 6، ص 351، نشر: هجرت، چ مكرر، 1377.
4. رجال شيخ طوسي، باب العين، ص 259.
5. سيد محمد كاظم قزويني، امام مهدي از ولادت تا ظهور، ص 268، نشر الهادي، چ اول، 1376.
6. شيخ عباس قمي، تحفة الاحباب في نوادر، آثار الاصحاب، ص 303، نشر دارالكتب الاسلاميه، تهران، چ اول، 1370.
7. تحفة الاحباب، ص 430.
8. همان، ص 510.
9. همان، ص 509.
10. تحفة الاحباب، ص 358.
11. محمد رضا عبدالامير انصاري، ام البنين نماد از خود گذشتگي، ص 28، نشر آستان قدس رضوي، ترجمة موسي دانش، ص 28. چ اول، 1375، و تحفة الاحباب ، ص 303، و مقاتل الطالبين، ص 55.

 

 نظر دهید »

حضرت علي با حسنين علیه السلام و حضرت زهراسلام الله علیها شبانه به در خانه مهاجرين و انصار مي رفتند

23 اسفند 1394 توسط بنده عشق

مگر حضرت زهرا سلام الله علیها بر اثر ضربه ي عمر يا قنفذ محسن را سقط نكرد و خود شهيد نشد پس چطور در كتابها نوشته شده كه حضرت علي با حسنين علیه السلام و حضرت زهراسلام الله علیها شبانه به در خانه مهاجرين و انصار مي رفتند و ياري مي خواستند؟
پاسخ:
مسئله ياري خواستن امام علي (علیه السلام) از انصار و مهاجرين ربطي به آتش زدن در خانه حضرت زهرا و مضروب شدن او توسط عمر ندارد بلكه اين كار قبل از شهادت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) واقع شده است كه مربوط به مسئله امامت و بيعت از مردم مي شود نه مربوط به انتقام گيري حضرت از كساني كه حضرت زهرا را مضروب ساخته و به شهادت رساندند. داستان از اين قرار است كه اميرمؤمنان علي ـ عليه السلام ـ پس از رحلت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ، وقتي مشغول تجهيز پيكر پاك رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ شد عده اي در سقيفه بني ساعده اجتماع كردند، و طي كودتايي حق الهي خلافت آن حضرت را تصاحب كردند، آن حضرت براي استرداد حقوق خويش كه از جمله آن ها استرداد خلافت، استرداد فدك (حق فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ) بود اقداماتي انجام داد، امّا چون در كودتاهايي كه در جهان انجام مي گيرد معمولا هيچ حقي براي فردي كه كودتا عليه او انجام گرفته باقي نمي گذارند، اميرمؤمنان علي ـ عليه السلام ـ براي گرفتن و استرداد خلافت، بر اساس وظيفه الهي، از مردم استمداد كرد تا درباره استرداد حقش به او ياري كنند. از سلمان صحابي گرامي پيامبر اسلام نقل شده كه « فلما كان الليل حمل علي فاطمه علي حمار و اخذ بيد ابنيه الحسن و الحسين…» علي شب ها فاطمه را بر درازگوشي سوار مي‌كرد و دست دو فرزند خود حسن و حسين را مي گرفت و به در خانه اهل بدر از مهاجرين و انصار مي رفت و حق خود را به آنان بازگو كرده و براي ياري در مقابل كودتا گران از آنان استمداد مي كرد، حضرت توانست قول ياري از 44 نفر آنان را بگيرند، آنان وعده ياري و بيعت وفاداري بستند. با آنان قرار گذاشت، اول صبح سر تراشيده در محلي حاضر شوند، اما صبح هيچ يك از آنان به عهد خود وفا نكردند مگر چهار نفر، كه سلمان، ابوذر و مقداد و زبير بودند كه در قرارگاه حاضر شدند. سند اين گفته كه راوي آن سلمان فارسي است كتاب احتجاج طبرسي مي باشد.(1)
________________________________________
پاورقی:
1. احمد بن علي طبرسي، الاحتجاج علي اهل اللجاج، قرن 6، چاپ مشهد، مرتضي 1403ق، ج1، ص81 و مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، چاپ سوم، بيروت، دارالوفاء، 1403ق، ج28، ص264 و ابوالحسن مرندي، مجمع النورين، ص95 و مهدي عبدالزهرا، الهجوم علي بيت فاطمه، چاپ اول، 1421ق.

 

 نظر دهید »

بررسی یک شبهه

22 اسفند 1394 توسط بنده عشق

بعيد به نظر مي آيد كه ابوبكر و عمر با حضرت زهرا(سلام الله علیها) رفتار ناشايست داشته است زيرابدون ترديد احترام به خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) احترام به حضرت رسول اكرم (صلی الله علیه و آله وسلم) است و هتك حرمت حضرت زهرا(سلام الله علیها) توهين به رسول اكرم و خاندان او محسوب مي گردد كه هيچ مسلماني آن را جايز نمي داند؟

 


پاسخ:
اين مطالبي كه در راستاي اثبات رفتار شايسته عمر و ابوبكر با حضرت فاطمه (سلام الله علیها)دختر رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) القاء شده اند، نمي توانند واقعيات تاريخي مبني بر برخورد نادرست و خصمانه اين دو خليفه را با آنح ضرت بپوشاند كه در كتابهاي معتبر اهل سنت نقل شده است. و هرگز انعكاس اين واقعيات از باب احساسات نمي باشد بلكه حوادثي است كه تاريخ موثق و مسلم آنها را براي ما بازگو نموده است.
بنابراين قضاوت در مورد يك واقعه تاريخي نيازمند به تحقيق عميق و گسترده‌اي است، تبرئه كردن متهم و سرپوشي يك واقعيت دردناك و بزرگ و يا كوچك جلوه دادن با چند سخن و سفارش متهمين امكان پذير نمي باشد. و بر عكس اين نوع برخورد و سرپوش گذاشتن از احساسات ناشي مي‌شود. كسي كه دوست دارد حقيقت را در يابد بر او لازم است كه با تحقيق كامل و به دور از هر گونه تمايلات نفساني و با عدل و انصاف مسأله را مورد بررسي و قضاوت قرار دهد و واقعيات را بر اساس آن چه كه نقل شده بدون تحريف تبيين كند لذا ما به دور از هر نوع تعصب مسأله را با استناد به منابع معتبر اهل سنت مورد تحقيق و بررسي قرار داده و قضاوت را بر عهده خوانندگان محترم مي گذاريم.

تهاجم به منزل فاطمه ـ سلام الله عليها ـ در منابع اهل سنّتدر منابع اهل سنّت روايات مختلفي در مورد تهاجم عمر به خانه فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ وارد شده است براي رعايت اختصار به نمونه هايي از آن اشاره مي‌كنيم:
1. در كتابهاي (عقد الفريد) و (تاريخ ابوالفداء) و (اعلام النساء) در اين مورد اين گونه آمده است:
ابوبكر گروهي را به سركردگي عمر بن خطاب به سوي خانه علي ـ عليه السلام ـ گسيل داشت و به سركرده آنان گفت: اگر در برابر فرمانت سر فرود نياوردند با آنان پيكار كن، عمر با شعله اي از آتش حركت كرد تا خانه وحي و رسالت را به آتش بكشد، در اين گير و دار بود كه دخت فرزانه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ، فاطمه ـ سلام الله عليها ـ با او روبرو شد و فرمود: هان! اي پسر خطّاب آيا آمده اي تا خانه ما را به آتش بكشي؟ عمر پاسخ داد: آري مگر اين كه همان را كه امّت گردن نهاده اند بپذيريد و با خليفه انتخابي ما دست بيعت دهيد.(1)
2. مدائني از سلمة بن محارب، و او از سليمان تيمي، و او از ابن عون روايت كرده كه گفت:
«ابابكر براي بيعت گرفتن از علي ـ عليه السلام ـ به دنبال وي فرستاد، پس علي ـ عليه السلام ـ بيعت نكرد. در اين هنگام عمر با شعله اي آتش روانه خانه علي ـ عليه السلام ـ شد. فاطمه ـ سلام الله عليها ـ در پشت درب با او سخن مي گفت: اي پسر خطاب! آيا تو را در حال آتش زدن خانه ام مي بينم؟! عمر گفت: آري! و آن چنان به اين امر مسرّ و محكم هستم چنان كه پدرت بر ديني كه آورده بود محكم بود!»(2)
3. مؤلف كتاب «الامامة و السياسة» معروف به تاريخ خلفاء، تحت عنوان چگونگي بيعت امام علي ـ عليه السلام ـ مي نويسد:
ابوبكر در پي جويي از كساني كه از بيعت سر باز زده و در نزد امام علي ـ عليه السلام ـ جمع شده بودند برآمد، از اين رو عمر را به سوي خانه علي ـ عليه السلام ـ روانه داشت تا آنان را جهت بيعت با ابوبكر احضار كند، عمر به در خانه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ آمد و آنان را ندا كرد، اما آنان از آمدن و دست بيعت دادن به ابوبكر خودداري كردند، عمر به همراهان خود دستور داد تا هيزم بياورند، و فرياد كشيد به خدائي كه جان عمر در دست اوست يا بايد از خانه بيرون بياييد يا اين كه خانه را با هر كسي كه در آن است به آتش مي كشم!! به او گفتند: اي ابا حفص (عمر) آيا مي داني كه فاطمه (دختر پاره تن رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ) در اين خانه است؟ گفت گر چه او هم باشد، در اين هنگام فرياد فاطمه ـ سلام الله عليها ـ بلند شد: بابا يا رسول اللّه! آيا مي بيني بعد از تو ابن خطاب (عمر) و ابن ابي قحافه (ابوبكر) با ما چه مي كنند.(3)
4. روايت شده زماني كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از دنيا رحلت فرمود عباس رضي اللّه نزد اميرالمؤمنين رفت و گفت: دستت را بده تا با تو بيعت كنم… پس اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ با عدّه اي از پيروان و شيعيانش در منزلش دست به مبارزه (منفي) زدند چون پيامبر به وي چنين دستور داده بود، در اين هنگام عدّه اي به خانه علي ـ عليه السلام ـ حمله ور شده و به آن جا هجوم آوردند و درب خانه اش را به آتش كشيدند و او را به زور از خانه خارج كردند. آن ها سيده زنان (حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ ) را پشت درب فشار سختي دادند به حدّي كه محسن را سقط كرد.(4)
5. در روايتي طولاني از سليم بن قيس از سلمان فارسي مي خوانيم: ابوبكر براي تثبيت خلافت خود از علي ـ عليه السلام ـ خواست كه او نيز بيعت كند، ولي امام ـ عليه السلام ـ بيعت نكردند، سرانجام ابوبكر، قنفذ را نزد امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ فرستاد و عده اي كمك نيز به همراهش قرار داد. او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست، ولي حضرت به آنان اجازه نداد. اصحاب قنفذ به نزد ابوبكر و عمر برگشتند در حاليكه آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: برويد، اگر به شما اجازه داد وارد شويد وگرنه بدون اجازه وارد شويد.
آنها آمدند و اجازه خواستند حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ فرمود: «به شما اجازه نمي دهم بدون اجازه وارد خانه من شويد». همراهان او برگشتند ولي خود قنفذ ملعون آنجا ماند. آنان (به ابوبكر و عمر) گفتند: فاطمه چنين گفت، و ما از اينكه بدون اجازه وارد خانه اش شويم خودداري كرديم.
عمر عصباني شد و گفت: ما را با زنان چه كار است!! سپس به مردمي كه اطرافش بود دستور داد تا هيزم بياورند، آنان هيزم برداشتند و خود عمر نيز همراه آنان هيزم برداشت و آنها را اطراف خانه علي و فاطمه و فرزندانشان قرار دادند.
سپس عمر ندا كرد بطوريكه علي و فاطمه عليهما السلام بشنوند و گفت: به خدا قسم اي علي بايد خارج شوي و با خليفه پيامبر (ابوبكر) بيعت كني وگرنه خانه را با خودتان به آتش مي كشم!!
حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ فرمود: اي عمر، ما را با تو كاري نيست! جواب داد: در را باز كن وگرنه خانه تان را به آتش مي كشيم! فرمود: اي عمر از خدا نمي ترسي كه به خانه من وارد مي شوي ولي عمر از برگشتن ابا كرد.
عمر آتش طلبيد و آنرا بر در خانه شعله ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرده و وارد خانه شدند. فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ در ميان در و ديوار مصدوم و مجروح شدند. با گفتن بابا يا رسول اللّه استغاثه مي كرد و صيحه مي كشيد و از ستم ابوبكر و عمر شكوه كرد ولي عمر رحمي به او ننمود و با شمشيري كه در غلاف بود به پهلوهاي فاطمه ـ سلام الله عليها ـ زد و با تازيانه دستها و بازوان دختر پيامبر را متورم ساخت، علي ـ عليه السلام ـ در اين حال صداي استغاثه را شنيد بيرون آمد و به عمر حمله كرد و او را در يك لحظه به زمين افكند و خواست او را بكشد ولي در اين هنگام سفارش پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را متذكر شد و فرمود: اي پسر صهّاك، قسم به آنكه محمّد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را به پيامبري مبعوث نمود اگر نبود مقدري كه از طرف خداوند گذاشته و عهدي كه پيامبر با من نموده است مي دانستي كه تو نمي تواني به خانه من داخل شوي.(5)
6. ابي الهجاء شبل الدّولة حنفي مي گويد: بعد از آن كه ابوبكر از مردم براي خود بيعت گرفت عمر را همراه با قنفذ و خالد بن وليد و ابا عبيده جراح و عدّه اي از جماعت ديگر به سوي خانه علي و فاطمه عليهم السلام فرستاد.
«عمر هيزم را بر در خانه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ جمع كرد و آن را آتش زد و فاطمه ـ سلام الله عليها ـ به طرف در آمد كه از ورود آتش به خانه جلوگيري كند، در اين هنگام عمر و همراهانش با فشار در را باز كردند و فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ بين در و ديوار ماندند. آنچنان فشار بر آن حضرت وارد شد به طوري كه مسمارهاي در به سينه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ فرو رفت و از شدت فشار فرزندش را سقط نمود و فرياد مي كشيد: اي پدر جان! يا رسول اللّه! ببين بعد از تو عمر و ابوبكر با من چه كردند؟ در اين هنگام عمر به اطرافيان خود گفت: بزنيد فاطمه را! پس آن از خدا بي خبران با شلاق حبيبه رسول خدا و پاره تن او را زدند به حدّي كه آثار صدمات و شلاق بر جسم مبارك آن حضرت نمايان شد. بر اثر اين ضربات فاطمه ـ سلام الله عليها ـ مريض شدند و عاقبت به شهادت رسيدند. پس فاطمه شهيده خانه نبوّت است و سبب قتل او عمربن خطاب بوده است».(6)

مضروب شدن حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ و كشته شدن فرزند او توسط عمردر مورد مضروب شدن حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ توسط عمر و سقط فرزند آن حضرت روايات فراوان است. به جهت اختصار فقط به نمونه هايي از آن كه در منابع اهل سنّت وارد شده است اكتفا مي كنيم:
1. ذهبي مورّخ مشهور اهل سنّت با ذكر سند مي گويد: «انّ عمر رفس(7) فاطمة حتّي اسقطت بمحسن. همانا عمر چنان لگدي به فاطمه ـ سلام الله عليها ـ زد كه محسن از او سقط شد».(8)
2. ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه نقل مي كند كه: «اَنَّ عُمر ضَرَبَ فاطمة ـ سلام الله عليها ـ بالسّوطِ و قَصدَ منزله. عمر به منزل فاطمه ـ سلام الله عليها ـ آمد و او را با تازيانه زد».(9)
3. «عن ابراهيم بن يساربن هانيء النظام انّه قال: انّ عمر ضربَ بِبطن فاطمه يوم البيعه حتي ألقت الجنين من بطنها. از ابراهيم بن يسار بن هاني نقل شده كه: عمر در روز بيعت به پهلوي فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ زد، بطوري كه سقط جنين نمود».(10)
4. نظّام معتزلي مي گويد: «بدون شك عمر در روز بيعت چنان فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را لگد زد كه محسن را سقط نمود».(11)
ما در اينجا از رواياتي كه در منابع شيعه آمده است صرف نظر مي كنيم زيرا علماي شيعه اجماع بر اين دارند كه عمر به دستور ابوبكر بر خانه حضرت فاطمه زهرا هجوم برده و در خانه را به آتش كشيده و به زور وارد منزل آن حضرت گرديده و موجب اذيت و آزار و جراحت آن حضرت و در نهايت باعث سقط جنين و شهادت اين يگانه دختر رسول خدا شده اند.

اعتراف عمر به تهاجم خود به خانه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ و ضرب و اذيّت ايشاندر كتابهاي اهل سنت آمده است كه عمر در ضمن نامه اي براي معاوية، چگونگي برخورد خود با فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را چنين بيان مي كند: … به فاطمه كه پشت در بود گفتم: اگر علي از خانه (براي بيعت) بيرون نيايد، هيزم فراواني به اين جا بياورم و آتشي برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم، و يا اين كه علي ـ عليه السلام ـ را براي بيعت به سوي مسجد مي كشانم. آن گاه تازيانه قنفذ را گرفتم و فاطمه را با آن زدم، و به خالد بن وليد گفتم تو و مردان ديگر هيزم بياوريد، و به فاطمه گفتم: خانه را به آتش مي كشم…. همان دم دستش را از در بيرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده وبا شدّت، در را فشار دادم و با تازيانه بر دستهاي او زدم، تا در را رها كند، از شدّت درد تازيانه، ناله كرد و گريست، ناله او به قدري جانكاه و جگر سوز بود كه نزديك بود دلم نرم شود و از جا منصرف گردم، ولي به ياد كينه هاي علي و حرص او بر كشتن قريشيان افتادم.. با پاي خود لگد بر در زدم صداي ناله فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را شنيدم كه گمان كردم، اين ناله، مدينه را زير و رو كرد، در آن حال فاطمه مي گفت:
«يا اَبتاه! يا رسول اللّه! هكذا يُفْعَلُ بِحَبيبَتِك وَ اِبْنَتَك، أَهْ! يا فِضَّةُ اِلَيْك فَخُذيني فَقَدْ وَ اللّهِ قُتِلَ مَا في رحمي مِنْ حَمْلٍ. اي پدر جان! اي رسول خدا! بنگر كه اين گونه با حبيبه و دختر تو رفتار مي شود، آه! اي فضّه بيا و مرا درياب كه سوگند به خدا فرزندم كه در رحم من بود كشته شد، در عين حال در را فشار دادم، در باز شد، وقتي وارد خانه شدم، فاطمه با همان حال روبروي من ايستاد، ولي شدّت خشم من، مرا به گونه اي كرده بود كه گوئي پرده اي در برابر چشمم افتاده است، چنان سيلي روي روپوش به صورت فاطمه زدم كه به زمين افتاد…».(12)

________________________________________
پاورقی:
1. عماد الدين اسماعيل ابي الفداء، تاريخ ابي الفداء، بيروت، لبنان، دارالمعرفه، ج1، ص56. أبي عمر أحمد بن محمد بن عبد ربّه، العقد الفريد، القاهره ـ مصر، مکتبة النهضة المصريه، الطبعة الثانيه، 1381ق، ج4، ص259. عمر رضا کحالة، اعلام النساء، بيروت ـ لبنان، مؤسسة الرسالة، 1440ق، ج3، ص1207. علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين هندي، کنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، بيروت ـ لبنان، مؤسسة الرسالة 1405ق، ج3، ص149.
2. احمد بن يحيي بلاذري، انساب الأشرف، القاهره ـ مصر، ج1، ص586، ح1184.
3. ابو محمد عبدالله بن مسلم، ابن قتيبه الدينوري، الامامة و السياسة، قم، منشورات الرضي، الطبعة الاخيرة، 1388ق، ص12.
4. علي بن حسين بن علي مسعودي، اثبات الوصيه، صاحب کتاب مروج الذهب، ص142.
5. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانيه، 1402ق، ج43، ص197. شبّر، جلاء العيون، ج1، ص192. طبرسي، احتجاج، ج1، ص414.
6. ابو الهجاء الحنفي، کتاب مؤتمر علماء بغداد و مقدمة السيّد شهاب الدّين المرعشي النّجفي، چاپ ايران، الطبعة الثالثة، 1399ق، ص63. به نقل السّقيفه لأبي بکر الجوهري، الامامة و السياسة، لابن قتيبه. ابن ابي الحديد، في شرح نهج البلاغه، ج2، ص19.
7. در قاموس المحيط مي گويد: الرفس: الصدمة بالرجل في الصّدر، مادة رفس. يعني رفس به معني صدمه زدن با پا بر سينه است.
8. شهاب الدين أبي الفضل أحمد بن علي بن حجر العسقلاني، لسان الميزان، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، الطبعة الثالثه، 1406ق، ج1، ص268، ح824.
9. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج16، ص271.
10. ابوالفتح محمد بن عبدالکريم، ابن ابي بکر الشهرستاني، الملل و النحل، بيروت، 1402ق، ج1، ص57.
11. صلاح الدين خليل بن إيبک صفدي، الوافي بالوفيات، بيروت، 1401ق، ص17، حروف الف، از روايت ابراهيم بن سيّار، شماره 2444.
12. الامامة و السياسة، ج 1، ص 14. اعلام النساء، ج 3، ص 1214. الغدير، ج 7، ص 229. بن ابي الحديد، ج 16، ص 281.

 نظر دهید »

خداوند در قرآن صريحاً حضرت مريم را بر زنان جهان برتر قرار داده است چرا ما حضرت فاطمه را برتر از ايشان مي دانيم؟

21 اسفند 1394 توسط بنده عشق

پاسخ:
تنها بانويي كه در قرآن كريم به نام خاص وي تصريح شده و با كمال تجليل از وي سخن به ميان آمده است، حضرت مريم ـ عليها سلام ـ است:
وَ اِذْ قالَتِ المَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ اِنّ الله اصْطَفاكِ و طَهَّرَكِ واصْطَفاكِ عَلي نِساءِ العالمين(1) (و به ياد آوريد) هنگامي را كه فرشتگان گفتند: اي مريم! خدا تو را برگزيده، و پاك ساخته، بر تمام زنان جهان برتري داده است.(2) جمله ي «و اذ قالت الملائكة يا مريم…» كه بيان گر سخن گفتن فرشتگان با مريم است، نشان مي دهد كه فرشتگان ممكن است با انساني غير از پيامبران نيز سخن گويند، و اين جمله حاكي از بلندي مقام مريم است.

اِنَّ اللهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ

فرشتگان به او بشارت مي دهند كه خداوند او را برگزيده و پاك گردانيده است، يعني بر اثر تقوي و پرهيزگاري و ايمان و عبادت از برگزيدگان خدا و پاكان شد، او برگزيده شد كه پيامبري همچون عيسي از وي به وجود آيد.

واصْطَفاكِ عَلي نِساءِ العالَمين

سپس بار ديگر اين جمله را تكرار كرده مي فرمايد: خدا تو را از همه ي زنان جهان برگزيده جمله ي اول تنها اشاره به صفات عالي انساني مريم مي كند، و به عنوان انسان برگزيده از او نام مي برد، و در جمله ي دوم كه «اصطفاك» تكرار گرديده اشاره به برتري او بر همه زنان معاصر خود مي كند.
اين آيه گواه بر اين است كه مريم بزرگترين شخصيت زن در جهان خود بوده است، و اين موضوع با آنچه درباره ي بانوي اسلام حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ رسيده است كه او برترين بانوي جهان است منافات ندارد. زيرا در روايات متعدد اين مضمون آمده كه از پيغمبر اسلام ـ صلي الله عليه وآله ـ و امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده: اما مريم كانت سيدةُ نساء زمانها، اما فاطمة فهي سيدة نساء العالمين من الاولين و الاخرين، اما مريم بانوي زنان زمان خود بود، اما فاطمه بانوي همه ي بانوان جهان از اولين و آخرين است.(3) و از امام باقر ـ عليه السلام ـ نيز نقل شده: معني الآية اصطفاك من ذرية الانبياء و طَهرك من النصاح اصطفاك لولادة عيسي ـ عليه السلام ـ من غير فحل»(4) و معناي آيه اين است كه تو را از ميان فرزندان انبياء برگزيد و از ناپاكي ها پاك گردانيد و براي ولادت عيسي ـ عليه السلام ـ انتخاب نمود بدون آن كه شوهر داشته باشي.

اما كلمه ي «العالمين» در آيه ي مورد نظر هيچ گونه منافاتي با آنچه گفتيم ندارد. زيرا كلمه ي «العالمين» در قرآن و عبارات معمولي به معناي مردمي كه در يك عصر و زمان زندگي مي كنند، آمده است چنانكه درباره ي بني اسرائيل مي خوانيم: «و اني فضّلتكم علي العالمين»(5) و من شما را بر جهانيان برتري بخشيدم، بديهي است منظور برتري مؤمنان بني اسرائيل بر مردم عصر خود بوده است.(6)
نتيجه آن كه با توجه به رواياتي كه از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه وآله ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ نقل شده است آيه شريفه دلالت بر اين دارد كه حضرت مريم ـ سلام الله عليها ـ بزرگ ترين شخصيت زن در عصر خود بوده و حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ بزرگ ترين شخصيت زن در همه اعصار مي باشد.

پاورقی:
1. آل عمران: 42.
2. قرآن كريم، ترجمه آيت الله ناصر مكارم شيرازي، قم، اميرالمؤمنين، چاپ اول، 1378.
3. مكارم شيرازي، ناصر و جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ شانزدهم، 1362، ج 2، ص 409.
4. فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، قم، ناصرخسرو، چاپ پنجم، 1376، ج 2، ص 746.
5. بقره: 47.
6. مكارم شيرازي، ناصر و جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، تهران، انتشارات دارالكتب اسلاميه، چاپ شانزدهم، 1362، ج 2، ص 410.

 نظر دهید »

نعمت های بهشتی سوره ی انسان

20 اسفند 1394 توسط بنده عشق

اين نعمت هاي بهشتي كه در سوره انسان به خاطر سه روز غذا نخوردن علي ـ عليه السلام ـ و فاطمه ـ سلام الله عليها ـ و حسنين و يكي از همسران پيامبر به اين بزرگواران بشارت داده شده است و آيه 22 سوره ذاريات اشاره به مختص بودن اين نعمت ها براي اين بزرگواران مي كند، اين نعمت ها در آيات ديگر قرآن در مورد اهل بهشت هم گفته شده است، پس آيا چيزاختصاصي و جديدي نيست؟
پاسخ:

بر اساس روايات متواتر و معتبر، شأن نزول و سبب نزول سوره هَلْ أَتَي و يا برخي از آيات آن (از آيه 5 ـ 22) ايثار استثنائي و خاص امام علي ـ عليه السلام ـ و فاطمه و حسن و حسين و فضه ـ عليهم السلام ـ مي باشد و روايات زيادي بر اين مطلب دلالت مي نمايد.
در روايتي آمده است كه امام حسن و امام حسين ـ عليهم السلام ـ مريض شدند و پيامبر و جمعي از اصحاب به عيادت آنان رفتند و به علي ـ عليه السلام ـ پيشنهاد نمودند كه براي شفاي حسن و حسين ـ عليهم السلام ـ نذري به عهده بگيرد. به دنبال اين پيشنهاد پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ امام علي ـ عليه السلام ـ و فاطمه ـ سلام الله عليها ـ و نيز خود امام حسن و امام حسين ـ عليهما السلام ـ نذر كردند كه در صورت شفا يافتن روزه بگيرند.
چيزي نگذشت كه آن دو بزرگوار شفا يافتند در حالي كه خانه علي ـ عليه السلام ـ از مواد غذايي خالي بود. آن حضرت سه من جو قرض كرد و فاطمه ـ سلام الله عليها ـ آن را آرد كرد و براي افطاري پنج عدد قرص جو تهيه كرد كه ناگاه هنگام افطار سائلي بر در خانه كوبيد و بر اهل خانه سلام كرد و گفت مستمندي از مستمندان مسلمانان هستم غذايي به من بدهيد و در حق اهل بيت ـ عليهم السلام ـ دعا كرد.
آن بزرگواران در شب اوّل مسكين و در شب دوم يتيمي و در شب سوم اسيري را بر خود مقدم داشتند و با آب افطار كردند.
صبح روز چهارم امام علي ـ عليه السلام ـ دست فرزندانش را گرفته و به خانه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تشريف بردند. هنگامي كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ حالت آنان را مشاهده كرد كه از گرسنگي مي لرزيدند فرمود: اين حالي كه شما داريد برايم بسيار گران است سپس با آنان راهي خانه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ شدند و آن حضرت را در محراب عبادت، مشغول نماز ديدند و در اين هنگام بود كه جبرئيل نازل شد و سلام خدا را به پيامبر رساند و گفت خدا با چنين خانداني به تو تهنيت مي گويد و سپس سوره هل اتي را بر حضرت خواند.
علامه اميني(ره) از 34 نفر از علماي معروف اهل سنت كه اين حديث را در كتاب هاي شان آورده اند، با مشخصات جلد و صفحه آن كتاب ها، نام مي برد.
بنابراين گذشته از اتفاق علماي شيعه مبني بر اين كه سوره «هَلْ أَتَي» و يا برخي از آيات آن در مورد ايثار امام علي ـ عليه السلام ـ و فاطمه و فضه و حسن و حسين ـ عليهم السلام ـ نازل شده. از روايات مشهور و متواتر اهل سنت نيز همين مطلب استفاده مي شود.(1)
پس آن چه قطعي است اين است كه مورد و سبب نزول اين سوره، ايثار اهل بيت ـ عليهم السلام ـ است امّا پاداشي كه در آيات شريفه براي عمل آنان بيان شده اختصاص به آنان ندارد و آيات مربوطه و نيز آيه 22 ذاريات بر چنين اختصاصي دلالت ندارد بلكه همان طوري كه علامه طباطبايي فرموده است: آيه إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كأْسٍ كانَ مِزَاجُهَا كافُورًا از آنجا كه در مقابل آيه چهارم همين سوره كه حال كفار را در قيامت بيان مي كند، قرار گرفته است فهميده مي شود كه حال ابرار را از حيث تنعم و برخورداري از نعمت هاي بهشتي در آخرت بيان مي كند.(2) يعني اين پاداش ها از آن ابرار است و بديهي است كه ابرار منحصر در اهل بيت ـ عليهم السلام ـ نيست هر چند مصداق اكمل و اتم آن مي باشند و آنان در شرايطي كه به شدت نياز به غذا داشتند ايثار كردند و اسير و يتيم و مسكين را بر خود مقدم داشتند و با اين عمل شان رضايت خداوند را جلب نمودند.
نزول سوره «هل اتي» و يا آياتي از آن به مناسبت ايثار اهل بيت يكي از بزرگترين افتخارات و فضايل آنان است و افتخار بودن اين امر و ستايش و مدح اهل بيت به وسيله خداوند، هيچ منافاتي ندارد كه جز او پاداشي كه در قبال ايثار آنان بيان شده شامل حال افراد ديگري از ابرار و نيكان در آخرت بشود. چنان كه در آياتي از قرآن، پاداشي را كه در آيات 5 ـ 22 سوره هل اتي بيان نموده، براي افراد ديگري از بهشتيان بيان نموده است.(3)
در تفسير قمي از امام صادق ـ عليه السلام ـ آورده است كه حضرت بعد از بيان شأن نزول آيات از سوره «هل اتي» و اين كه در مورد ايثار امام علي و فاطمه وفضه و حسن و حسين ـ عليهم السلام ـ نازل شده است فرموده است:
«و اين آيات در مورد هر مؤمني كه در راه خدا چنين كاري كند جاري است».(4)
آن چه در سوره «هل اتي» در مورد اهل بيت ـ عليهم السلام ـ بيان شده دو مطلب است كه بايد از هم ديگر تفكيك شود: يكي اين كه ايثار آنان داراي اجري است كه در آخرت نصيب آنان مي گردد و بديهي است كه اثبات و بيان پاداش براي عملي از اعمال كسي مستلزم نفي آن پاداش از ديگران نيست ديگران هم ممكن است داراي اعمال خيري با همين پاداش باشند، نهايت اين كه اهل بيت ـ عليهم السلام ـ مصداق اكمل و اتم ابرار بوده و ايثار شان به دليل اين كه صد در صد بخاطر رضايت خدا صورت گرفته و از كيفيت ويژه اي از نظر اخلاص برخوردار بوده، آنان سزاوارترين ايثار كنندگان به اجر و پاداشي است كه در اين سوره بيان شده است.
دوّم اين كه در سوره مورد بحث سخن فقط و فقط بر محور پاداش نمي چرخد تا گفته شود همين اجر و يا نظير آن براي ديگر بهشتيان هم بيان شده بلكه نحوه و بيان قرآن در اين آيات بيان داستان مردمي است از مؤمنين كه خدا پاره اي از كارهاي شان يعني وفاي به نذر و اطعام دادن شان به مسكين و يتيم و اسير را بيان كرده و در ضمن آن، آنان را به سبك ويژه ستوده است. و از همين جا معلوم مي شود كه سبب نزول آيات، همين داستان بوده كه در خارج تحقق يافته و اين مسأله غير از وعده بهشت و نعمت هاي گوناگون آن است و چنين توصيف و تمجيد در مورد عمل هيچ كس ديگري غير از اهل بيت ـ عليهم السلام ـ صورت نگرفته است و آن عملي كه امام علي و فاطمه و فضه و فرزندان حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ بر آن مدح شدند، همانا ايثار مخلصانه آنها بوده و در اين ايثار شان آن چه را ايثار كرده از نظر و مقياس مادي قرص هاي جويي بوده نه قرص هايي كه از طلا تهيه شده باشد و آن چه به عمل آنان اهميت داده اخلاص و نيت صادقانه آنان بوده است و چنين عمل مخلصانه اي كه مورد تأييد قرار گيرد و به مناسبت آن خداوند صاحب عمل را ستايش نمايد كار هر كس نيست.

پاورقی:
1. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1374ش، ج25، ص344.
2. طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني، جامعه مدرسين، بي تا، ج20، ص200.
3. مطففين : 22 و 25 و 35. يس : 56. کهف : 31.
4. تفسير الميزان، همان، ج20، ص214.

 نظر دهید »

آيا مي توان يك فرشته مهذب را الگوي يك انسان مادي و خطاكار قرار داد؟

18 اسفند 1394 توسط بنده عشق

بر فرض معصوم بودن 12 امام و فاطمه زهرا - عليهم السلام ـ آيا منطقي خواهد بود كه انسان ها يك موجود ماورايي را كه هيچ گونه خطايي نمي كند به عنوان الگوي زندگي خود برگزيند و سعي كنند كه مطابق روش و سلوك آن ها عمل كنند؟ آيا مي توان يك فرشته مهذب را الگوي يك انسان مادي و خطاكار قرار داد؟
پاسخ:
اولاً معصومين(علیه السلام) فرشته مهذب نبوده اند بلكه انسان مهذب بوده اند: قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَي إِلَيَّ(1) بگو من همانا بشري هم چون شمايم كه به من وحي مي شود. وَلَآ أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ(2) و من به شما نمي گويم من فرشته ام.
ثانياًاين پرسش از اين جا نشأت گرفته كه تصورشده كه عصمت امري جبري است و معصومين بدون اراده خود و با اجبار خداوند معصوم شده اند و اگر مرتكب خطا نمي شوند به اين دليل است كه توانايي انجام گناه را ندارند ليكن اين تلقي از عصمت تلقي اشتباهي است.
جبري انگاشتن عصمت، معصومين را به ماشين خودكاري تبديل ميكند كه نه شايسته الگو شدن براي ديگران اند، و نه سزاوار پاداش فراوان.
اختيار آمد عبادت را نمك ورنه ميگردد به ناخواه اين فلك
گردش او را نه اجر و عقاب كه اختيار آمد هنر وقت حساب
جمله عالم خود مسبِّح آمدند نيست آن تسبيح جبري مزدمند(3).


اين مشكل به سادگي قابل حل است. سير اختياري انسان داراي دو ركن اساسي است: علم و اراده. ما اگر دچار معصيت ميشويم، يا نسبت به زشتي گناه، آگاهي كامل نداريم و يا از ارادهاي قوي براي ترك آن، برخوردار نيستيم.

هر چه اين دو عامل تقويت شود، دايره گناهان آدمي، تن گتر و تن گتر خواهد شد. معصومين كساني هستند كه هم از نظر شناخت چنان ا ند كه زشتي و ناپسندي هر كار بدي را به چشم دل ميبينند و هم به لحاظ اراده، چنان قدرتي دارند كه طوفان غرايز حيواني، عنان اختيار را از كف آنان نميربايد. همه ما مرتبهاي چنين مصونيت هايي را تجربه نمودهايم، به عنوان مثال، خوردن برخي از نجاسات، حتي به فكر هيچ انساني خطور نميكند، تا چه رسد به اين كه در جامعه تحقّق يابد(4).
به عبارت ديگر مقام عصمت به معني يك حالت تقواي الهي است كه به امداد پروردگار در پيامبران و امامان-ع- ايجاد ميشود امّا با وجود اين حالت چنان نيست كه آن ها نتوانند گناه كنند بلكه قدرت اين كار را دارند و با اختيار خود از گناه چشم ميپوشند. درست همانند يك طبيب بسيار آگاه كه هرگز يك ماده بسيار سمّي را كه خطرات جدّي آن را ميداند هرگز نميخورد با اين كه قدرت بر اين كار را دارد امّا آگاهي ها و مبادي فكري و روحي او سبب ميشود كه با ميل و اراده خود از اين كار چشم بپوشد. و ترك كردن گناه براي آن ها محال عادي است نه محال عقلي.

بر اين اساس. اولاً معصوم و غير معصوم در توانايي انجام گناه ونيزدر اين كه مجبور به ترك گناه نيستند مشتركند.
ثانياً تنها عنصري كه در معصوم وجود دارد و باعث ترك گناه او مي شود علم و اراده است علم و اراده اي كه به عنايت خداوندي است و به دليل تلاش معصوم و داشتن شايستگي هاي لازم به او عنايت شده است.

پس ساير انسان ها مي توانند معصومين(علیهم السلام) را الگو و اسوه خود قرار دهند و با تلاش خود شايستگي هاي لازم را بدست آورند.

پاورقی:
کهف : 110.
2. انعام : 50.
3. جلال الدين مولوي، مثنوي معنوي، تهران ، پنجم، 1373، دفتر دوم، ابيات 3287-9.
4. مصباح يزدي ،محمد تقي راهنماشناسي، ، تهران: اميركبير، 1375 ش، ص 115-128.

 نظر دهید »

تأكيد انحصاري شيعه بر پيروي از علي علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها و ديگر اهل بيت پيامبرعلیهاالسلام

18 اسفند 1394 توسط بنده عشق

آيا تأكيد انحصاري شيعه بر پيروي از علي و فاطمه و ديگر اهل بيت پيامبر، مانع بهره مندي اهل سنت و بلكه تمام آدمياني كه به معرفت و فضيلت و عدالت نيازمندند، از آن ها نمي شود؟ و آيا شيعه چنين حقي دارد؟
پاسخ:
در پاسخ اين مسئله يادآوري اين نكته لازم است كه شيعه نه تنها مانع بهره مندي ديگر انسان ها از اعم از مسلمان و غير مسلمان از پيامبر و اهل بيت معصومش نيست، بلكه تمام هدفش اين است كه با معرفي اهل بيت پيامبر و جايگاه خاص آن ها در جامعه اسلامي و انساني زمينه بهره مندي بيشتر انسان ها را از هدايت و معرفت و معنويت آن بزرگواران فراهم كند.

بلي يكي از ويژگي هاي منحصر به فرد شيعه اين است كه در طول تاريخ، اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ را بعد از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ رهبر و پيشواي بلامنازع و خليفه و جانشين لايق و بلافصل پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي دانند و اعتقاد راسخ دارند كه بعد از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ علي ـ عليه السلام ـ رهبر و پيشواي جهاني است كه پيامبر به دستور خداوند متعال در هجدهم غدير سال دهم هجري در وادي غديرخم اين مساله را به مسلمانان ابلاغ فرمود.
و به همين دليل شيعيان از همان آغاز بعد از رحلت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به تبعيت از دستور رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ، علي ـ عليه السلام ـ را رهبر و پيشواي جهان اسلام مي دانند و در اين راه چه رنج ها و ستم هايي را كه متحمل نشده اند! و تمام هدف آن ها از اين اول تبعيت از حق و حقيقت بوده و نيز زمينه سازي براي گسترش آن در دل و جان همه تشنگان حق و حقيقت و عدالت و فضيلت بوده است. پس تأكيد شيعه بر منحصر كردن راه درست پيروي از پيامبر به پيروي از اهل بيت اوف در راستاي فراهم سازي استفاده همه انسان هاي حقجو از اين معدن علم و تقوا و فضيلت بوده است.
بنابراين علي ـ عليه السلام ـ و فاطمه ـ عليها السلام ـ و ديگر اهل بيت را كساني از بشريت گرفتند كه نگذاشتند به عنوان الگو و اسوه و رهبر جهاني مطرح بشوند. آن هايي كه در سقيفه بني ساعده جمع شدند، در حالي كه چند روزي و بلكه چند ساعتي از رحلت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نگذشته بود، بر خلاف سفارش هاي آن بزرگوار كه شيعه و سني آن را نقل كرده اند، افراد ديگري را بدون در نظر گرفتن مقام خطير خلافت و لياقت جانشيني رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ، به جاي اميرالمؤمنين به رهبري امت اسلامي برگزيدند. و به اين هم اكتفاء نكردند بلكه براي «جلوگيري از نشر فضايل اهلبيت ـ عليهم السلام ـ ساليان متمادي از نقل روايت و احاديث نبوي جلوگيري كردند و به نقل مورخين خود اهل سنت، نام مقدس (علي) را بر فرزندان مسلمان جرم مي دانستند و افرادي را كه چنين نامي براي فرزندان شان مي نهادند، مجازات مي كردند».(1) و براي در تنگنا قرار دادن اهل بيت ـ عليهم السلام ـ فدك را به زور از فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ گرفتند و فرزندان رسول خدا (امام حسن و امام حسين ـ عليهم السلام ـ ) را بعد از مدت كوتاهي از رحلت رسول اكرم مظلومانه به شهادت رساندند.


بنابراين، انصاف است كه شيعه متهم به گرفتن اهل بيت از بشريت و مسلمانان شود؟! آيا شيعه علي و فاطمه را از مردم گرفته اند و يا اين كه كساني كه اين همه ظلم و ستم در حق اهلبيت ـ عليهم السلام ـ روا داشته و علي ـ عليه السلام ـ را در رديف و همسان معاويه و مانند او مي دانند؟!
پاورقی:
1. تهذيب الکمال، حافظ، مسند احمد، ص367.

 نظر دهید »

عصمت حضرت زهرا (سلام الله عليها) و نيز مقام صبر كه خدا اوليايش را به آن دعوت كرده با گريه و بيتابي حضرت زهرا (سلام الله عليها) بعد از رحلت پدرش

18 اسفند 1394 توسط بنده عشق

1.متاثر شدن از حوادث ناگوار و تلخ در زندگي مانند از دست دادن عزيزان آن هم شخصيت هاي بي نظير و الهي كه وجود شان براي همگان خيرات و بركات بيشمار دارد يك امر طبيعي و معمول و معقول مي باشد و اصولاً بين عزاداري وگريه بر از دست رفتگان، كه لازمۀ فطرت انساني است، با بي تابي و اضطراب و چاك كردن گريبان و خراشيدن صورت، ناشي از تاثر شديد كه آميخته با اعتراض و شكوه و شكايت از مقدرات و قضاي الهي كه منافي با مقام صبر در بندگان خداوند متعال است تفاوت آشكار وجود دارد .

راه نخست راه پيامبر و ياران اوست، آنگاه كه ابراهيم فرزند پيامبر درگذشت، چنين فرمود: « چشم گريان است و اشكريزان،و قلب سوزان».(1) در جنگ احد وقتي حمزه به شهادت رسيد، صفيه دختر عبدالمطلب از راه رسيد، و به دنبال پيامبر مي‌گشت وقتي آن حضرت را يافت، پيامبر بين او و انصار فاصله انداخت، و فرمود: او را به حال خود واگذاريد:‌ صفيه نزد پيامبر و يا جنازۀ حمزه نشست و گريست. هرگاه صداي او به گريه بلند مي شد صداي گريۀ پيامبر نيز بلند مي شد و اگر او آهسته مي گريست پيامبر هم آهسته گريه مي كرد. فاطمه دختر رسول خدا نيز مي گريست. و به فاطمه مي فرمود: «هيچ كس مانند تو مصيبت نخواهد ديد».(2)

2- به نظر مي رسد معناي اين جمله كه « حضرت بعد از رحلت پدرش آن قدر گريه مي كردند كه همسايگان گفتند ما از گريه فاطمه (سلام الله عليها) اذيت مي شويم» شيون و ناله هاي با آواز بلند نباشد زيرا كه همسايگان هرگز از شنيدن صداي گريه حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها در اذيت و آزار نبودند چه آن كه شأن آن حضرت اعلي و اجل از آن بود كه ناله و شيون كنند كه صداي مباركش موجب آزار همسايگان شود بلكه معناي اين جمله معروف كه مردم به اميرالمومنين گفتند به فاطمه (سلام الله عليها) بگوييد يا شب گريه كنند يا روز ، اين است كه وقتي زنان مدينه به عيادت آن بانو مي رفتند هميشه او را غمگين و اندوهناك و گريان مي ديدند و وقتي بر مي گشتند به خانه هاي شان گريه و ناله مي كردند و اين وضعيت به همه شهر سرايت كرده بود و لذا اغلب مردم ناراحت بودند و در حقيقت موجب رسوايي و بي اعتباري دستگاه غاصب خلافت و كساني كه در حق آن حضرت ستم نموده و موجب ناراحتي و آزار او شده بودند مي‌گرديد و لذا از اميرالمومنين (علیه السلام) تقاضا نمودند كه به حضرت صديقه بگويند كم تر اظهار ناراحتي نمايند.

در حقيقت عزاداري حضرت صديقه ي شهيده و اظهار ناراحتي و گريه هاي آن بانوي مظلومه را مي توان يك نوع مبارزه در راستاي بيان مظلوميت اهل بيت و رسوا نمودن دستگاه غاصب خلافت تلقي نمود چنان چه اين امر در قضيه ي دفن و كفن و پنهان بودن قبر شريف او كه قطعا به سفارش آن حضرت و تدبير اميرالمومنين بوده مشهود است.

پاورقی:
1. مجمع الزوائد، هيثمی، ج3، ص8 . دار الكتب العلمية - بيروت – لبنان، 1408 ه .
2. مقريزی، امتاع االاسماع، ص154. منشورات محمد علي بيضون ، دار الكتب العلمية - بيروت – لبنان ، 1420 ه .

 نظر دهید »

منبع و سند اين حديث: فاطمه ـ سلام الله عليها ـ حجت بر حجت هاي خداست از امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ

18 اسفند 1394 توسط بنده عشق

حديث شريفي كه مفاد آن حجيت فاطمة زهرا ـ عليها السلام ـ بر ائمّة اطهار ـ عليهم السلام ـ مي باشد به عبارات مختلفي از امامان معصوم نقل گرديده كه به دو مورد آن اشاره مي گردد:

الف: از امام رضا ـ عليه السلام ـ نقل شده كه فرمود: «نحن حجج الله عليكم و اُمُّنا فاطمة حجة الله علينا»(1) ما حجت هاي خدا بر شمائيم و مادر ما فاطمه ـ عليها السلام ـ حجت خدا بر ما (اهل بيت) است.

ب: از امام عسكري ـ عليه السلام ـ نقل شده كه فرمود: «نحن حجج الله علي خلقه و جدّتنا فاطمة حجة الله علينا»(2) ما (اهل بيت) حجت هاي خدا بر خلق او هستيم و جدّة ما فاطمه (عليها السلام ) حجت خدا بر ما است.

و نيز از امام عسكري ـ عليه السلام ـ نقل شده كه فرمود: «نحن حجج الله علي الخلائق و امّنا فاطمة حجة الله علينا»(3)ما حجت هاي خدا بر خلايق (مردم) هستيم و مادر ما فاطمه ـ عليها السلام ـ حجت خدا بر ما است.

پاورقی:
للشیخ العاملی، الانتصار، ج7، ص 237.
2. للشیخ محمد فاضل المسعودی الاسرار الفاطمیه، ص 99.
3. للشیخ محمد فاضل المسعودی الاسرار الفاطمیه، ص 17.

 نظر دهید »

چگونگی نزول فرشته وحی برحضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ

18 اسفند 1394 توسط بنده عشق

حضرت زهرا(سلام الله عليها) «محدثه» يعني كسي كه فرشتة الهي با او گفتگو داشته است و اين امر هرگز ملازم با پيامبري نيست.
با اين توضيح كه يكي از فضايلي كه براي حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ برشمرده اند، كه البته از بزرگترين فضايل آن حضرت است، نزول جبرئيل بر وي مي باشد. در كتاب كافي به سند معتبر آمده كه فاطمه پس از مرگ پدر دچار اندوهي عميق شد. اين بود كه جبرئيل جهت عرض تسليت خدمت ايشان آمده، و اخباري از آينده را برايش بيان نموده و علي ـ عليه السّلام ـ آنها را مي نوشت.(1) اين نوشته ها بعدها به «مصحف فاطمه» مشهور شد.(2) و به عنوان يكي از منابع علم ائمه، از امامي به امام ديگر سپرده شد. تا اينكه سرانجام به دست امام عصر رسيد.(3) از اين رو فاطمه عنوان «محدثه» يافت. يعني كسي كه با فرشتگان گفت و شنود دارد.(4) اين ويژگي مهم، ما را بر آن مي دارد تا اندكي پيرامون چگونگي دستيابي فاطمه ـ سلام الله عليها ـ به وحي و وجه تمايز آن با وحي در نبوت، سخن بگوييم.

وحي تشريفي قرآن، مواردي غير از آنچه را كه ما به عنوان وحي بر انبياء مي شناسيم، را نيز وحي ناميده است. از جمله اينكه فرموده: وَ أَوْحي رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً (و پروردگار تو به زنبور عسل وحي نمود كه از كوهها، خانه هايي برگزين)(5) و فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَ أَوْحي فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها (پس آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفريد و در هر آسماني، كار آن را وحي نمود)(6) و إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَي الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا (و هنگامي كه پروردگارت به فرشتگان وحي نمود، من با شما هستم كساني را كه ايمان آورده اند ثابت قدم بداريد)(7) و وَ أَوْحَيْنا إِلي أُمِّ مُوسي أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ (و به مادر موسي وحي كرديم كه موسي را شير بده و هنگامي كه بر جان او ترسيدي، وي را به دريا بينداز)(8) و وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَي الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَ بِرَسُولِي (و هنگامي كه به حواريون وحي كردم كه به من و رسولم (عيسي) ايمان بياوريد)(9) و نيز نزول جبرئيل به صورت انسان بر مريم و سخن گفتن با وي.(10)
اين آيات و تفاسير آن مي رساند آنچه از وحي شنيده شده كه مخصوص پيامبران است، «وحي تشريعي» مي باشد. ولي «وحي انبايي» بر غير پيامبر نيز نازل مي شود. تفاوت اين دو قسم وحي در آن است كه براساس وحي تشريعي، فرد به مقام نبوت نايل آمده ولي در وحي انبايي، بدون اينكه فرد از مقام نبوت برخوردار شود، به اخبار غيبي دست مي يابد. نزول وحي دربارة حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ نيز از قبيل وحي انبايي بوده و در آن مطالبي از جمله اخبار گذشته و آينده تا روز قيامت آمده است.(11)

حضرت فاطمه (سلام الله عليها) و نزول جبرئيلهرگاه نفس انسان از جنبة كمالات به مرتبه اي رفيع برسد، صورت هاي ملكي و ملكوتي برايش تمثّل مي يابند.(12)
چنانكه دربارة حضرت مريم ـ سلام الله عليها ـ جبرئيل به صورت بشري، برايش تمثل يافت. فاطمه ـ سلام الله عليها ـ از اهل بيت پيامبر و به حكم آيه تطهير(13)
معصوم مي باشد. حقيقت عصمت، نيروي ملكوتي است كه دارنده اش را از هرگونه عيب و زشتي، حفظ مي نمايد.

امام خميني دربارة شايستگي وجودي حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ براي دريافت وحي مي گويد: «مسألة فرود آمدن جبرئيل (بر حضرت زهرا) يك مسأله ساده نيست. خيال نشود كه جبرئيل براي هر كس امكان نزول دارد. يك تناسب كامل ميان مقام و عظمت جبرييل كه روح اعظم است، و روح آن شخصي كه جبرييل بر او وارد مي شود، لازم است.»(14)

و به دليل همين وسعت روح و شأن رفيع فاطمه ـ سلام الله عليها ـ بود كه پيامبر اكرم درباره اش فرموده: هر كس فاطمه را آن گونه كه حق معرفت بدو است بشناسد، ليلة القدر را ادراك كرده است، و همانا كه فاطمه ناميده شده است بدين لحاظ كه خلق از كنه معرفتش بريده شده اند ـ يعني به كنه معرفت او نمي رسند(15)

پاورقی:
1. كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، انتشارات مسجد چهارده معصوم، ج 2، ص 355 ـ 356.
2. همان، ج 1، ص 346.
3. ابي جعفر محمد بن جرير بن رستم (طبري)، دلائل الامامه، قم، منشورات رضي، چاپ سوم، 1363، ص 28.
4. صدوق، علل الشرايع، نجف، مكتبة الحيدريه، 1385 هـ ، ص 182، باب 146، ح1.
5. نحل: 68.
6. فصلت: 12.
7. انفال: 12.
8. قصص: 7.
9. مائده: 111.
10. مريم: 16ـ21.
11. ر.ك. طبري، دلائل الامامه، قم، منشورات الرضي، چاپ سوم، 1363، ص 27 ـ 28.
12. ر.ك. حسن زاده آملي، حسن، شرح فص حكمة عصمتية في كلمة فاطمية، نشر طوبي، 1379، ص 350.
13. احزاب: 33.
14. صحيفة نور، ج 19، ص 278.
15. حسن زاده آملي، حسن، شرح فص حكمة عصمتية في كلمة فاطمية، نشر طوبي، 1379، ص 261.

 

 نظر دهید »

لوح معروف حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ كه از جابر بن عبد الله انصاري نقل شده است

27 بهمن 1394 توسط بنده عشق

اين روايت كه از جابر نقل شده و در آن از لوح حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ نام برده شده و به معرفي آن مي پردازد در كتب معتبر حديثي نقل شده است ولي نقل آن به دو گونه مي باشد.
1ـ در عده اي از احاديث بنابر مناسبت هائي خود جابر روايت را براي افراد مختلف نقل مي كند كه غالباً مختصر و نقل به معني مي باشد و محتواي لوح را گزارش مي دهد.
2ـ نوع دوم از نقل حديث كه كامل است و متن لوح نيز در آن ذكر شده روايتي است كه امام صادق ـ عليه السلام ـ بدين گونه نقل مي كند كه ما به خاطر كامل بودن آن را نقل مي كنيم.
امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد روزي پدرم (امام باقر ـ عليه السلام ـ ) به جابر بن عبد الله گفت جابر كي وقت داري با هم خلوت كنيم و با يكديگر حرف بزنيم و از تو سوالي بپرسم ؟جابر گفت هر وقت كه شما بفرمائيد. وقتي تعيين شد و در آن وقت پدرم و جابر با يكديگر خلوت كردند پدرم به جابر گفت: جابر خبر بده به من از لوحي كه در دست مادرم فاطمه ديدي و از آن چه مادرم از آن لوح به تو خبر داد.
جابر گفت: شهادت مي دهم كه روزي پيش مادرتان رفتم تا ولادت امام حسين ـ عليه السلام ـ را تبريك بگويم. و در دست ايشان لوح سبزي ديدم كه فكر كردم زمرد است و در آن لوح نوشته سفيدي ديدم مثل رنگ خورشيد.
به ايشان گفتم پدر و مادرم فدايت اين لوح چيست؟
در جواب فرمودند:(( اين لوحي است كه خداوند به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ اهدا كرده و در آن اسم پدرم، همسرم و اسم دو پسرم و اوصيا بعد از آن ها ذكر شده، و پدرم آن را به من بخشيد تا مرا خشنود كند.
جابر مي گويد: مادرتان آن لوح را به من داد و من آن را خواندم و از آن يك نسخه نوشتم.
پدرم گفت جابر آيا مي تواني آن چه را نوشتي به من نشان دهي جابر گفت: بله!
سپس هر دو به خانه جابر رفتند و جابر صحيفه اي كه از پوست آهو بود بيرون آورد.
پدرم گفت جابر نگاه كن به صحيفه اي كه داري تا من آن را (از حفظ) بر تو بخوانم جابر به صحيفه نگاه كرد و پدرم كلمه به كلمه آن را خواند و جابر شهادت داد كه هر چه امام خوانده عين همان صحيفه است.


بسم الله الرحمن الرحيم
اين كتابي است (از خداوند عزيز و حكيم)(1) بر پيامبرش، نورش، دليلش، سفير و حجابش محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ كه آن (را روح الامين از جانب خدا آورده).(2)
اي محمد نام هاي مرا بزرگ شمار و به نعمت هاي من شكر كن، و لطف هاي مرا انكار نكن (منم خداي واحد)(3)
همان كه شكننده جباران و انتقام جوي مظلومان و جزا دهنده قيامت هست.
براستي منم خداي واحد پس هر كه به غير فضل من اميدوار باشد و جز از عدل من از چيز ديگري بترسد (او را چنان عذاب مي كنم كه تا حالا كسي را آن گونه عذاب نكرده ام)(4) پس مرا عبادت كن و بر من توكل كن.
به درستي من هيچ پيامبر را مبعوث نكرده ام مگر آن كه بعد از وفاتش براي او خليفه اي تعيين كرده ام. و من تو را بر تمام پيامبران فضيلت دادم.
و اوصيا تو را به اوصيا و انبيا پيشين فضيلت دادم.
و تو را به خاطر دو نوه ات حسن و حسين اكرام كردم و حسن معدن علم الهي است بعد از پدرش و حسين خازن وحي من است و او را با شهادت ارجمند ساختم و عاقبت او را ختم به سعادت كردم و او افضل شهيدان است و بالاترين درجه شهد امال اوست.
من كلمه تامه ام را همراه او كردم و حجت رساي خود را نزد او نهادم و به وسيله خاندان او عذاب كنم و پاداش دهم.
اول آنان سيد عابدين و زيور دوستان است.
دوم: پسرش محمد (هم نام جدش) شكافنده علوم، و معدن حكمت الهي است.
سوم: جعفر است كه هر كس او را رد كند مرا رد كرده هر آينه گرامي دارم جعفر را و او را در مورد دوستانش پس از وي شاد سازم.
چهارم: موسي است كه بر آشوبي سخت و گيج كننده دچار مي شود زيرا رشته عهد من قطع نمي شود و حجت نهان نماند و به راستي دوستانم از جام سرشار بنوشند و هر كسي يكي از آنان را منكر باشد منكر نعمت من شده و هر كه يك آيه از كتاب مرا برگرداند بر من افترا بسته.
پنجم: واي بر كسي كه بعد از موسي ـ عليه السلام ـ منكر علي (امام هشتم) و دوست و ياور من شود.
همان كه بارهاي سنگين نبوت را به دوش او گذارم و بدان وسيله او را امتحان كنم او را مردي پليد و مستكبر مي كشد و در شهري كه بنده ام صالح آن را ساخته دفن مي كنند پهلوي بدترين مخلوقم (هارون) به خاك سپرده مي شود.
ششم: و وعده من ثابت است و همانا خوشحال كنم او را (امام رضا) به فرزندش محمد بن علي و محمد ـ عليه السلام ـ خليفه بعد از او وارث علم او و معدن علم الهي و موضع سر الهي است و او حجت من بر خلق است هر بنده اي به او ايمان آورد بهشت جايگاه اوست و شفاعتش را نسبت به هفتاد تن از خاندانش كه همگي سزاوار دوزخ باشند مي پذيرم.
هفتم: عاقبت كار پسرش علي را كه دوست و ياور من و گواه در ميان مخلوق من و امين وحي الهي است سعادت رسانم.
هشتم: و از او بوجود آرم دعوت كننده به سوي الهي و خزانه دار علمم حسن را.
نهم: و اين رشته را بوجود پسر او (م ح م د) كه رحمت للعالمين است كامل كنم همان كه كمال موسي رونق عيسي و صبر ايوب دارد.
در زمان غيبت او دوستان من خوار گردند و ستمگران سرهاي آنان را براي يكديگر هديه فرستند چنان كه سرهاي ترك و ديلم (كفار) را بهديه فرستند.
ايشان را بكشند و بسوزانند و آن ها ترسان و بيم ناك باشند زمين از خونشان رنگين گردد و ناله و واويلا در ميان زنانشان بلند شود.
آن ها دوستان حقيقي من هستند. بوسيله آن ها هر آشوب سخت و تاريك را بزدايم و به بركت آن ها شبهات و مصيبت ها را بر دارم (درود و رحمت پروردگارشان بر آن ها باد و آن ها هدايت شدگانند).))(5) (6)
اين متن لوح معروف حضرت فاطمه ـ سلام الله عليه ـ مي باشد كه در آن نام 12 امام معصوم ـ عليه السلام ـ نقل شده و به پاره اي از القاب و فضائل و تاريخ هر يك به صورت اجمالي اشاره شده است.


پاورقی:
1.زمر : 1.
2. شعرا : 193.
3. طه : 14.
4. مائده : 115.
5. بقره : 157.
6. کلینی، محمد، اصول کافی، تهران، اسلامیه، 1362 ش، دوم، ج 1، ص 527.

 نظر دهید »

سند دقيق جمله «الهي يا حميد بحق محمد يا عالي بحق علي يا فاطر به حق فاطمه و...»

27 بهمن 1394 توسط بنده عشق

از صاحب كتاب الدرالثمين در تفسير آيه سوره بقره كه خداوند مي فرمايد: «سپس حضرت آدم ـ عليه السلام ـ از پروردگارش كلماتي دريافت داشت و خداوند توبه او را پذيرفت، چرا كه خداوند توبه پذير و مهربان است» چنين نقل شده است: «حضرت آدم ـ عليه السلام ـ به ساق عرش نگاه كرد و اسامي مبارك رسول گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ را مشاهده نمود.
جبرئيل امين اين اسامي را بر حضرت آدم ـ عليه السلام ـ تلقين نموده و گفت كه اين دعا را بخوان:
«ياحميد بحق محمد يا عالي بحق علي يا فاطر بحق فاطمه يا محسن بحق الحسن و الحسين و منك الاحسان» وقتي حضرت آدم ـ عليه السلام ـ نام امام حسين ـ عليه السلام ـ را گفت، اشك از چشمانش جاري شده و قلبش دگرگون شد و از جبرئيل پرسيد:
چرا وقتي نام امام حسين ـ عليه السلام ـ را گفتم، اشكم جاري شده و قلبم شكست؟!
جبرئيل پاسخ داد: براي آن حضرت مصيبتي رخ خواهد داد كه همه مصيبت ها در مقايسه با آن كوچك هستند!
حضرت آدم ـ عليه السلام ـ پرسيد: اين چه مصيبتي است؟
جبرئيل پاسخ داد: عطشان، بي كس، تنها و بي ياور كشته مي شود كه در آن حال ندا در مي دهد كه واي از عطش واي از نداشتن ياور و كمك رسان!
تا اينكه در اثر عطش آسمان را همچون دود بيند، ولي دشمنانش بجاي آب با شمشيرهايشان او را جواب مي دهند و در اين حال او را همانند گوسفندي كه از پشت گردن ذبح كنند، مي كشند و خيمه هايش را غارت نموده و سر مباركش را با سرهاي يارانش به همراه زنانش در شهرها مي گردانند.
در اين هنگام حضرت آدم ـ عليه السلام ـ گريه كرد و جبرئيل امين نيز با او به شدت گريست.(1)
سند اين دعاعلامه مجلسي فقط مي نويسد از صاحب درالثمين روايت شده و بحراني نيز در العوالم مي گويد كه برخي از اصحاب ما از صاحب الدرالثمين روايت كرده اند و ابطحي اصفهاني نيز از همان نقل مي كند ولي همان گونه كه مشاهده مي شود، در اين متن نيامده است كه كدام يك از معصومان ـ عليهم السلام ـ اين تفسير را بيان فرموده اند، هر چند از لفظ «روايت شده» مي توان فهميد كه اين متن را روايت معصوم مي دانند.
اما صاحب الدرالثمين: براي پي بردن به سند اصلي اين متن بايستي مشخص شود كه صاحب الدر الثمين چه كسي است، زيرا بيش از 20 كتاب با همين نام از نويسندگان مختلف وجود دارد و لذا نمي توان گفت صاحب اين كتاب كه اين داستان از او نقل شده، يك از اين مؤلفان مي باشد.
از سوي ديگر مشخص نيست كه اين روايت را از آن كتاب نقل كرده باشند، زيرا ممكن است صاحب كتاب، اين متن را به كسي نقل نموده است ولي در كتابش ننوشته است و شايد بخاطر همين بجاي اينكه علامه و ديگران بنويسند كه دركتاب الدرالثمين آمده، مي نويسند از صاحب اين كتاب نقل شده است.
خلاصه سخن اينكه نمي توان سند اين متن و داستان را يافت ولي مي توان اين دعا را به قصد رجاء يعني به اين اميد كه خداوند با خواندنش دعاهاي مان را اجابت كند و به اين اميد كه شايد از معصوم ـ عليهم السلام ـ نقل شده و سند داشته ولي به دست ما نرسيده، آن را خواند.
پاورقی:
1. ر.ک: مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، بيروت، موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403ق، ج44، ص245، باب 30، ح44، ور.ک: بحراني، عبدالله، العوالم، الامام الحسين، (علیه السلام)، قم. امير، چاپ اول، 1407ق، ص104، و ر.ک: موحد ابطحي اصفهاني، علي. الامام الحسين (علیه السلام)، في احاديث الفريقين من قبل الولاده الي بعد الشهاده، بي جا، مولف، چاپ اول، 1418ق، ص312.

 نظر دهید »

عملی نمودن فرمايش حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ كه «بهترين چيز براي زن آن است كه نه او نامحرمي را ببيند و نه نامحرمي او را»، در جامعه امروزي به عنوان الگو با وجود حضور فعال زن در جامعه امروزي

23 بهمن 1394 توسط بنده عشق

مقدمه: احساس الگو خواهي فطري و دروني از يك سو و مشاهدة سير تكاملي به كمال رسيدگان از ديگر سوي، انسان را وا مي دارد تا براي رسيدن سريع تر به كمال مطلوب، روش و سيرة آن تكامل يافتگان را الگوي خويش سازد و تلاشي آگاهانه و هدف دار براي ايجاد هماهنگي و انسجام رفتاري با الگوهاي خويش در پيش گيرد. حال بايد توجه داشت كه در اين الگو خواهي نكاتي قابل توجه مي باشد كه بدون توجه به آنها الگو خواهي با مشكلات فراواني روبرو خواهد شد.(1)

نكتة اول: تفكيك ميان قالب و محتواي سيره هاالگو پذيري از معصومين – عليهم السلام – به دو صورت مي تواند صورت پذيرد: مستقيم و غير مستقيم. الگوپذيري مستقيم آن است كه گفتار و رفتار آن بزرگواران را عيناً برنامه و راه و رسم زندگاني خويش قرار دهيم. در بسياري از موارد گفتاري خاص يا رفتاري مشخص از ايشان با همان شكل و قالب رفتاري مي تواند اسوه و الگوي ما قرار گيرد. براي نمونه مي شنويم كه حضرت زهرا – سلام الله عليها – در پس هر نماز واجب ذكر مخصوص داشتند. (34 مرتبه الله اكبر، 33 مرتبه الحمدلله، 33 مرتبه سبحان الله). ذكري كه دستور آن را به عنوان هديه اي عظيم از پدر بزرگوارشان دريافت كرده بودند و همواره بر آن مداومت مي ورزيدند و به شيعيان خويش نيز توصيه مي فرمودند. از اين روي ما نيز به آن حضرت اقتدا مي نماييم و همان ذكر را با همان ترتيب بعد از هر نماز واجب به عنوان با فضيلت ترين تعقيبات نماز مي گوييم. چنين اقتدايي به آن بزرگوار، اسوه پذيري مستقيم خواهد بود.
اما الگو پذيري غير مستقيم آن است كه روح و حقيقت گفتار يا كردار آن اسوه هاي الهي را درك نماييم و با تحليل و استنباط از سيرة علمي و عملي آن بزرگواران، وظيفة خويش را در همة ابعاد زندگاني (فردي، اجتماعي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي و … ) دريابيم. بسياري از شكل ها و قالب هاي رفتاري اسوه ها ويژة همان عصر و زمان خودشان بوده است. از اين روي منظور از اسوه پذيري از آن رفتارها اين نيست كه همان قالب و شكل رفتاري خاص را اقتباس و تقليد كنيم. بلكه مطلوب و مقصود اين است كه روح و محتواي آن سيرة رفتاري را درك نماييم و آن را در شكل ها و كالبد هايي نوين، طبق اقتضاي شرايط زماني و مكاني خويش بدهيم.
براي نمونه در روايات مي بينيم كه فاطمة زهرا – سلام الله عليها – و علي مرتضي – عليه السلام – در يك چهار ديواري كوچك و گلين زندگي مي كنند. از يك پوست گوسفند، هم براي علف خورِ گوسفندشان و هم رو اندازشان استفاده مي كنند. زهرا – سلام الله عليها – چادري از ليف خرما مي بافد و از آن استفاده مي كند و … قالب و شكل اين گونه رفتارها به هيچ وجه در عصر حاضر قابل تأسي نمي باشند. اما آن چه ارزشمند و قابل تأسي است ، «حقيقت»، «محتوا» و «روح» اين رفتارهاست. اسوه پذيران حقيقي آناني اند كه روح اين رفتار ها را درك و اقتباس نمايند و در كالبد زندگي خويش به مانند: روح بي اعتنايي به دنيا و حقير شمردن مظاهر فريبندة آن، روح پارسايي و رستگي از حبّ دنيا، روح ساده زيستي و پرهيز شديد از تجمّل گرايي.(2)
نكتة دوم: روايت حضرت زهرا – سلام الله عليها – حضرت زهرا – سلام الله عليها – در اين روايت فرموده اند كه براي زنان بهتر است كه مردان نامحرم را نبينند و مردان نامحرم نيز ايشان را نبينند. اين روايت معروف با عبارت هاي مختلفي در منابع پر شماري از كتاب هاي حديثي، اخلاقي و تاريخيِ شيعه و سنّي موجود است.
برخي افراد در مجامع علمي با مقاصد خاصّي با استناد قرار دادن اين روايت، اين پندار بي اساس را در سطح جامعه ترويج مي كنند كه سيرة فاطمة زهرا – سلام الله عليها – براي دختران و زنان روزگار ما نمي تواند اسوه و الگوي مناسبي باشد. در مورد اين روايت بايد چند نكته را مدّ نظر قرار بدهيم:
1 – استفاده حضرت فاطمة زهرا – سلام الله عليها – از كلمة بهتر و خير، خود گوياي اين حقيقت است كه سيرة مذكور يك رجحان و مزيّت و ايده آل مي باشد. امري كه رعايت آن رجحان و برتري دارد و مادامي كه ضرورتي پيش نيامده است، عمل به آن بهتر و مطلوب تر است.
2 – پيام اين روايت اين است كه اگر زن احتياجي به فعاليت اقتصادي نداشته باشد و در عرصة تعليم و تعلّم نيازي به استاد مرد يا شركت در كلاس هاي مختلط نباشد، براي درمان بيماري هاي زنان، پزشك زن به قدر كفايت وجود داشته و رجوع به پزشك مرد هيچ ضرورتي نداشته باشد و … . بهترين سيرة زندگاني براي بانوان اين خواهد بود كه در منزل و محل سكونت و آرامش قرار گيرند و به شئون خانوادگي، اعم از تدبير منزل، تربيت فرزند، همسرداري، كمك به خود كفايي خانواده و … بپردازند و در شرايطي كه نيازي به ارتباط زنان با مردان نيست، بهتر آن است كه زن با هيچ مرد نامحرمي تماس نداشته باشد و اين هرگز به معناي ممنوعيت قانوني نيست. اين روايت جنبه اخلاقي دارد و رعايت آن مستحب مي باشد و عدم التزام به آن گناه محسوب نمي شود.
3ـ سيره حضرت فاطمة زهرا ـ سلام الله عليها ـ و ديگر زنان مورد تأييد پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ در عرصه هاي سياسي (مثل خطبه حضرت فاطمة زهرا ـ سلام الله عليها ـ در دفاع از ولايت علي ـ عليه السلام ـ)، نظامي (مثل امداد رساني زنان در جبهة جنگ براي مجروحين، تهية غذا و پوشاك و رساندن آن به جهادگران) و غيره نشانگر آن است كه اصل فعاليت هاي اجتماعي براي زنان، با رعايت شرايط اخلاقي، نه تنها مذموم نيست، بلكه در برخي موقعيت ها ممدوح و مطلوب است. در عرصه هايي چون تجمع هاي سياسي ـ اجتماعي، امر به معروف و نهي از منكر بانوان، آموزش و پرورش بانوان، كسب تخصص هاي مورد نياز بانوان، مشاوره در امور بانوان و …(3)
مقام و منزلت بانوان در اسلام بسيار بالا مي باشد. بسياري از كارهاي مهم انسان ها، بر عهده زنان قرار دارد. مثلا تربيت فرزند و فراهم آوردن آرامش و حرارت در محيط خانه، بر عهده زنان مي باشد. انسان ها جامعه را مي سازند و به تعالي مي رسانند و زنان تربيت اين انسان ها و زمينه سازي تعالي و رشد آن ها را بر عهده دارند. لذا اولين و بهترين محيط و حيطه فعاليت يك زن، محيط خانه مي باشد و مركز تكامل بانوان، محيط خانواده مي باشد.
حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ الگوي زنان و مردان عالم و گل سرسبد هستي و عصاره خلقت مي باشد. يكي از مهمترين ثمرات ايشان تربيت فرزنداني همچون حسن و حسين و زينب كبري ـ عليهم السلام ـ مي باشد كه عالم بشريت هنوز هم بر سر سفره آن بزرگواران نشسته است. حال بهتر معلوم مي گردد كه چرا محيط خانه مركز تعالي و رشد يك زن مي باشد و چرا بهترين حالت براي او اين است كه كمترين حضور را در جامعه داشته باشد تا اين كه بهتر بتواند به وظايف مهم و اساسي خود عمل نمايد.
پاورقی:
1. مصباح يزدي، محمد تقي، جامي از زلال كوثر، انتشارات مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني، چاپ اول، سال 1380، ص 67 .
2. همان. ص 92.
3. همان، ص 108.

 نظر دهید »

پوشش حضرت فاطمه سلام الله عليها در صدر اسلام

23 بهمن 1394 توسط بنده عشق

دستور به حجاب و عفاف نه تنها يك ضرورت اجتماعي براي حفظ عفت جامعه است، بلكه مهمترين راهكار حفظ عفت، كرامت و شخصيت انساني زنان در عرصههاي گوناگون ميباشد و پارة وجود رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ كاملترين اسوه و الگوي حيا، عفت و حجاب است. دختري كه پدرش كانون همة حوادث سياسي و اجتماعي آن روزگار بود و او در كنار پدر، چون مادري مهربان، در همة اين صحنهها حضور داشت. چه در دوران كودكي در شرايط طاقتفرساي مكه در حصر اقتصادي در شعب ابي طالب، چه در دوران بعد از هجرت به مدينه و كشاكش جنگهاي پر شمار و حوادث بيشمار، و چه در خانة علي ـ عليه السّلام ـ كه محل آمد و شد فراوان اصحاب و ياران رسول ـ صلّي الله عليه و آله و سلم ـ بود و حضرت صديقة طاهره (سلام الله علیها)، در همة اين صحنهها حضور داشت، اما با همة اين احوال عفاف و حجاب او در اوج يگانگي و بيمثالي بود.(1)

جلوههاي بسيار زيبا و ديدني از رفتار و گفتار حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در عرصة حجاب و عفاف در منابع گزارش شده است كه حقيقت هر يك از اين رفتارها و گفتارها ميبايد سرمشق دختران و زنان در زندگي قرار گيرد.(2)


روايات وارد شده از صديفه طاهره (سلام الله علیها) در رابطه با حجاب مؤيد اين مطلب است كه خود حضرت زهرا (سلام الله علیها) از كودكي به اين مطلب اهميت ميدادند و از همان اوان كودكي پوشش ظاهري خود را حفظ ميكردند(3)

در روايتي آمده است كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: چه چيزي براي زن بهتر و نيكوتر است؟ فاطمه (سلام الله علیها) گفت: اينكه او مردي را نبيند و مردي نيز او را نبيند.(4)

و اما راجع به كيفيت حجاب حضرت زهرا (سلام الله علیها) در منابع آمده است كه آن حضرت در خارج از خانه از پوششي استفاده ميكرد كه تمام بدن را از سر گرفته تا پاها را ميپوشانيد و با چنين پوششي در جامعه حاضر ميشد.(5)

اميد است كه اين شيوة عملي حضرت زهرا (سلام الله علیها) و تمام سيره ايشان در زندگي، الگوئي باشد براي تمامي زنان با ايمان و با عفاف جهان اسلام.
پاورقی:
1. مصباح يزدي، محمد تقي، جامي از زلال كوثر، تحقيق و نگارش حيدري، محمد باقر، انتشارات مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، چاپ دوم، 1381 هجري شمسي، ص 105 و 106.
2. ر.ك: بحارالانوار مجلسي، ج 101، ص 36 و ج 100، ص 238 و ج 37، ص 69 و ج 43، ص 84.
3. ر.ك: قزويني، سيد محمد كاظم، فاطمه الزهراء من المهد الي اللحد، منشورات مؤسسة النور للمطبوعات بيروت، چاپ اول، 1411 هجري قمري، ص 190 و 191.
4. علامه مجلسي، زندگاني حضرت زهرا (سلام الله علیها)، ترجمه روحاني علي آبادي، محمد، انتشارات مهام، چاپ اول، 1377 هجري شمسي، ص 388.
5. طبسي، محمد جواد، حياة الصديقة فاطمة (سلام الله علیها)، مؤسسه بوستان كتاب قم، چاپ اول، 1423 هجري قمري، ص 154 و 155.

 نظر دهید »
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

ردپای عشق

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • کاوش های علمی
  • قرة العین المصطفی
  • ایام
  • جرعه ای از کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس